۶۶۳.تذكرة الخواصّـ به نقل از ابن عبّاس ـ: عمر بن خطّاب ، حسن و حسين عليهما السلام را دوست داشت و آن دو را بر فرزندانش مقدّم مى داشت . او روزى مالى را قسمت كرد و به هر يك از حسن و حسين عليهماالسلام ، ده هزار درهم داد و به فرزند خود ، عبد اللّه ، هزار درهم داد . فرزندش او را نكوهيد و گفت : پيشى گرفتن من به اسلام و هجرتم [از مكّه به مدينه ]را مى دانى و اين دو پسر را بر من برترى مى بخشى؟!
عمر گفت : واى بر تو ، اى عبد اللّه ! جدّى مانند جدّ آن دو و پدرى مانند پدر آن دو و مادرى مانند مادر آن دو و مادربزرگى مانند مادربزرگ آن دو و دايى اى مانند دايى آن دو و خاله اى مانند خاله آن دو و عمويى مانند عموى آن دو و عمّه اى مانند عمّه آن دو برايم بياور [تا سهمت را بيفزايم] . جدّشان ، پيامبر خداست ، پدرشان على ، مادرشان فاطمه ، مادربزرگشان خديجه ، دايى شان ابراهيم پسر پيامبر خدا ، خاله شان زينب و رقيّه و امّ كلثوم ، عمويشان جعفر بن ابى طالب و عمّه شان امّ هانى ، دختر ابو طالب است .
۶۶۴.المُستَرشِدـ به نقل از شهر بن حَوشَب ـ: عمر ، هنگامى كه ديوان ها را تدوين كرد ، از حسن و حسين عليهماالسلامآغازيد و حسن عليه السلام را فرا خواند و سهمش را به او داد و او را بر دامانش ـ يا بر رانش ـ نهاد و ميان دو چشمش را بوسيد و سهمش را در دامانش ريخت و آن را پر كرد . سپس حسين عليه السلام را فرا خواند و سهمش را به او داد و او را بر دامانش ـ يا بر رانش ـ نهاد و ميان چشمانش را بوسيد و سهمش را در دامانش ريخت و آن را پر كرد .
عبد اللّه بن عمر گفت : آن دو را بر من مقدّم كردى ، با آن كه من افتخار مصاحبت با پيامبر را دارم و آن دو ندارند و من هجرت كرده ام و آن دو ، هجرت نكرده اند !
عمر گفت : خاموش باش ، بى مادر! پدرشان از پدرت بهتر است و مادرشان از مادرت بهتر است!