۶۰۶.شرح الأخبارـ به نقل از قيس بن غالب اسدى ـ: هنگامى كه يزيد بن معاويه ، به جانشينى رسيد و مردم به سوى او آمدند ، به خانواده ام گفتم : آيا ما به سوى فرزند پيامبر خدا ، حسين بن على ، نرويم؟
آنان ، پاسخ مثبت دادند . لذا من و برادرم عبد اللّه بن غالب ، زرّ بن حُبَيش ، هانى بن عُروه و عبادة بن رِبْعى با گروهى از قبيله مان بيرون آمديم تا به مدينه رسيديم و به خانه حسين بن على عليه السلام رفتيم و از او اجازه ورود خواستيم . دخترى به سوى ما آمد . به او گفتم : براى ما از فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، اجازه بگير و به او بگو كه دوستدارانش پشتِ در هستند .
دختر به ما اجازه داد و ما بر حسين عليه السلام وارد شديم .
فرمود : «چه چيز ، شما را در غير ايام حج و عمره به اين جا كشانده است؟» .
گفتيم : اى فرزند پيامبر خدا ! مردم به سوى يزيد بن معاويه رفتند و ما دوست داشتيم كه ميهمان شما شويم .
فرمود : «به خدا؟» .
گفتيم : آرى . به خدا سوگند!
سه بار فرمود : «مژده!» .
سپس فرمود : «آيا اجازه مى دهيد كه برخيزم؟» .
گفتيم : آرى .
برخاست و وضو گرفت و دو ركعت ، نماز خواند و به سوى ما باز گشت .
ابن رِبعى گفت : اى فرزند پيامبر خدا! حواريان [عيسى عليه السلام ] نشانه هايى داشته اند كه با آن شناسايى مى شدند . آيا شما هم نشانه هايى داريد كه با آن شناسايى شويد؟
امام عليه السلام به او فرمود : «اى عباده! ما نشانه هاى ايمان در سراى ايمان هستيم . هر كس ما را دوست بدارد ، خداوند ، او را دوست مى دارد و ايمانش ، روز قيامت به كارش مى آيد و عملش از او پذيرفته مى شود ، و هر كس ما را دشمن بدارد ، خداوند ، دشمنش مى دارد و ايمانش به كارش نمى آيد و عملش پذيرفته نمى شود .
من (قيس) گفتم : هر چند بكوشد و رنج بكشد؟
فرمود : «آرى ؛ و روزه بگيرد و نماز بخواند» .
سپس فرمود : «اى عباده! ما چشمه هاى حكمتيم و نبوّت ، با ما جريان مى يابد ، و با ما و نه غير ما ، گشوده مى گردد و بسته مى شود» .