۵۷۷.كفاية الأثرـ به نقل از عمر بن خطّاب ـ: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «اى مردم! من پيش گام شما هستم و شما در حوض [ كوثر] بر من در مى آييد ؛ حوضى كه عرضش از صنعا ۱ تا بُصرا ۲ ست و در آن ، جام هاى سيمين به شمارِ ستارگان است و چون بر من در آييد ، من در باره دو چيز گران سنگ از شما مى پرسم . پس دقّت كنيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار مى كنيد : رشته بزرگ تر ، كتاب خداست كه يك سويش به دست خدا و سوى ديگرش به دست شماست . پس به آن ، چنگ زنيد و با چيز ديگرى عوضش نكنيد ؛ و عترتم [يعنى] خاندانم . همانا خداى باريك بين آگاه ، به من خبر داد كه آن دو ، هرگز از هم نمى گسلند تا در حوض [كوثر] بر من در آيند» .
گفتم : اى پيامبر خدا ! عترت تو كيستند؟
فرمود : «خاندانم از نسل على و فاطمه و [نيز] نُه تن از پُشت حسين كه امامانى نيك اند . آنان ، عترت من اند ، از گوشت و خون من» .
۵۷۸.كتاب سُلَيم بن قَيسـ به نقل از عبد اللّه بن جعفر ـ: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در حالى كه بر منبر بود و من پيش رويش بودم ، فرمود : «اى مردم! چون من به شهادت رسيدم ، على ، از خودتان به شما سزاوارتر است و چون على شهيد شد ، پسرم حسن ، از خود مؤمنان به آنها سزاوارتر است و چون پسرم حسن شهيد شد ، پسرم حسين ، از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است و چون پسرم حسين شهيد شد ، پسرم على بن الحسين ، به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و آنان با وجود او ، اختيار كارى را ندارند» .
سپس رو به على عليه السلام كرد و فرمود : «اى على ! تو او را خواهى ديد . سلام مرا به او برسان . چون او شهيد شود ، پسرش محمّد ، به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و تو ـ اى حسين ـ او را خواهى ديد . سلام مرا به او برسان .
سپس در پى محمّد ، مردانى يك به يك هستند كه مؤمنان ، با وجود آنان ، اختيارى ندارند» .
پيامبر صلى الله عليه و آله اين جمله را سه بار تكرار كرد و آن گاه فرمود : «و هيچ يك از آنان نيست ، جز آن كه از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است و آنها با وجود هر يك از آنان ، اختيارى ندارند . همه آنان ، راه نما و راه يافته اند و نُه تن از نسل حسين اند» .
على بن ابى طالب ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ گريان برخاست و گفت : پدر و مادرم فدايت باد ، اى پيامبر خدا ! آيا كشته مى شوى؟
فرمود : «آرى . من ، با سَم از بين مى روم و تو با شمشير ، كشته مى شوى و مَحاسنت از خون سرت رنگين مى شود ، و پسرم حسن ، با سم كشته مى شود ، و پسرم حسين ، با شمشير ، كشته مى شود و او را طاغوتِ پسر طاغوت ، بى نَسَبِ فرزند بى نَسَب ، منافقِ پسر منافق مى كُشد» .