۳۳۳۲.سپس به سمت پاها بگرد و بگو :
سلام بر تو ، اى ابا عبد اللّه ، و بر فرشتگان صف كشيده پيرامون گنبدت و گِرد آمده بر تربتت و طواف كننده در صحن و سرايت و درآينده براى زيارتت ! سلام بر تو ! من ، آهنگ تو كرده ام و به رستگارى نزد تو اميد بسته ام . سلام بر تو ؛ سلامِ عارف به حرمتت ، خالص در ولايتت ، تقرّب جوينده به خدا با محبّتت ، بيزار از دشمنانت ؛ سلام كسى كه دلش در مصيبت تو ، زخم دار و اشكش به گاه ياد تو ، اشكبار است ؛ سلامِ فاجعه ديده اندوهگين ، سرگردان و در هم شكسته ؛ سلامِ كسى كه اگر با تو در طَف (كربلا) بود ، تو را با جانش از تيزىِ شمشيرها ، نگاه مى داشت و جانش را سپر تو مى نمود و پيشِ رويت مى جنگيد و بر سركشان بر تو ، يارى ات مى داد و تن و جان و مال و فرزندش را فدايت مى كرد . جانش ، فداى جان تو و خاندانش ، سپر حفظ خاندان تو باد !
اكنون كه روزگار ، مرا عقب آورده و تقدير ، مرا از يارى تو ، باز داشته است و نبوده ام تا با جنگجويان با تو بجنگم و در برابر برافرازندگان پرچم دشمنى با تو ، بِايستم ، پس هر صبح و شام ، بر تو مى نالم و به جاى اشك ، از ديده ، خون مى افشانم ، از سرِ حسرت و تأسّف بر تو ، و دريغ و افسوس بر گرفتارى هايى كه به تو رسيده ، تا آن گاه كه از سوزِ مصيبتت و غم فقدانت بميرم .
گواهى مى دهم كه تو، نماز را به پا داشتى ، و زكات را پرداختى ، و امر به معروف و نهى از تجاوز و منكر كردى ، و از خدا پيروى كردى و او را سرپيچى ننمودى ، و به ريسمان او چنگ زدى ، و او را خشنود ساختى ، و از او ترسيدى ، و او را در نظر داشتى ، و از او شرم كردى ، و سنّت ها را پايه گذارى كردى ، و فتنه ها را خاموش نمودى ، و به هدايت ، فرا خواندى و راه هاى استوارى را روشن ساختى ، و آن گونه كه بايد ، براى خدا جنگيدى ، و مطيع خدا بودى ، و پيرو جدّت محمّد صلى الله عليه و آله ، و گوش به فرمان پدرت ، و به وصيّت برادرت ، شتابان بودى . ستون دين را برافرازنده ، و طغيان را كوبنده ، و طاغيان را در هم شكننده ، و امّت را خيرخواه ، و در مرگْ غوطه ور ، و با فاسقانْ رو در رو ، و حجّت هاى خدا را برپا دارنده ، و اسلام را نگاه دارنده ، و مسلمانان را دلسوز ، و حق را ياور ، و به گاه بلا ، شكيبا ، و دين را نگهبان ، و قلمروَش را مرزدار ، و آيينش را حمايتگر بودى .
هدايت را مراقبت و يارى مى كردى ، و عدالت را بسط و نشر مى دادى ، و دين را يارى و آشكار مى نمودى ، و بيهوده كار را باز مى داشتى و نهى مى كردى . حقّ فرودست را از بالادست مى ستاندى ، و ميان نيرومند و ناتوان ، يكسان حكم مى راندى .
تو ، بهار يتيمان ، و دستاويز مردمان ، و عزّت اسلام ، و معدن احكام ، و هماره نعمت بخش بودى . پوينده راه جدّت و پدرت ، مانند برادرت در وصيّت [ به امامت ] ، و وفادار به پيمان ها ، با خوى هاى پسنديده ، و برخاسته به عبادت در دل تاريكى ها ، و استوار در راه ها با سابقه هايى سِترگ بودى . از تبارى شريف و خاندانى والا ، بلندمرتبه ، پُرفضيلت ، با بخشش هايى فراوان ، بردبار ، محكم ، عالم ، ره يافته ، امامى شهيد با گريه و زارى و توبه و بازگردنده [ به خدا ] ، بخشنده ، و محبوب و باهيبت بودى .
تو فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله ، و تكيه گاه قرآن ، و بازوى مردمان ، و كوشنده در اطاعت فرمان ، و حافظ عهد و پيمان ، كناره گير از راه هاى فاسقان ، غمخوارى كننده با تمام توان و طول دهنده ركوع و سجود بودى . به دنيا ، بى رغبت بودى ، همچون بى رغبتىِ كوچ كننده از آن و درنگرنده به دنيا با چشم بيمناكان از آن . آرزوهايت از آن ، برچيده بود و همّتت ، از زيور آنْ چرخنده ، و نگاه هايت از شادى آنْ كنار كشيده ، و رغبتت به آخرت ، شناخته شده بود . تا ستم ، دست خود را دراز كرد و بيداد ، نقاب خود را باز نمود و گم راهى ، پيروانش را فرا خوانْد ، در حالى كه تو در حرم جدّت مدينه ساكن ، و از ستمكاران ، جدا، و با خانه و محراب ، همنشين ، و از لذّت ها و شهوت ها ، به كنار بودى .
منكَر را با دل و زبانت ، به اندازه تاب و توانت ، انكار مى كردى و سپس علمت ، مقتضى انكار گشت . جهاد با كافران را اراده كردى و با فرزندان ، خاندان ، پيروان و وابستگانت ، حركت كردى و حقيقت و برهان روشن را فراز آوردى . با حكمت و اندرز نيكو ، به سوى خدا فرا خواندى و به اجراى حدود شرعى و اطاعت از معبودِ هستى ، فرمان دادى و از پليدى ها و طغيان ، باز داشتى و آنان ، با ستم و تجاوز ، با تو رويارو شدند و تو پس از اندرز دادن و تأكيد بر حجّت هايى بر ايشان ، با آنان ، جهاد كردى و آنان ، پيمان و بيعت با تو را شكستند و پروردگار و جدّت را خشمگين كردند و با جنگ ، تو را ترساندند و تو در برابر ضرب نيزه و شمشير ، پايدارى كردى و لشكر فاجران را در هم كوبيدى و پراكنده ساختى و در غبار جنگ ، فرو رفتى و با شمشير ذو الفقار ، قهرمانانه جنگيدى ، گويى كه علىِ برگزيده ، تويى .
و هنگامى كه تو را استواردل و بدون ترس و واهمه ديدند ، نيرنگ هاى نابود كننده شان را بر تو برافراشتند و با مكر و شرارت ، با تو جنگيدند و [ عمر بن سعد ]لعين ، سربازانش را فرا خواند تا تو را از آب و ورود به آن ، باز دارند و به كارزار با تو ، شتاب كردند و به جنگ با تو ، اقدام نمودند و تو را هدف تير و سنگ خود ، قرار دادند و دست نابودى به سوى تو گشودند و پيمان تو را رعايت ننمودند ، و در كشتن دوستان تو و غارت كاروان تو مردم را نيز ناديده گرفتند . تو در غبار [ جنگ ] ، پيش آمدى و آزارها را به جان خريدى و فرشتگان آسمان را از شكيبت به شگفت آوردى . دشمنانت ، از همه سو ، گِردت را فرا گرفتند و با زخم هاى كارى ، تو را زمينگير كردند و ميان تو و آب فرات ، جدايى انداختند و ياورى براى تو نمانْد و تو براى رضاى خدا ، شكيبا بودى .
از زنان و فرزندانت ، دفاع مى كردى تا آن كه تشنه و زخمى ، از اسبت به زير افتادى و اسب ها ، تو را زير سُم هايشان گرفتند و طاغيان ، با شمشيرهاى بُرّان ، بر سرت ريختند و عَرَق مرگ ، بر پيشانى ات نشست و چپ و راست پيكرت ، منقبض و منبسط مى شد و نيم نگاهى از زير چشم ، به چادرها و سَرايت داشتى و [ دردهايت ]تو را به خود و نه فرزندان و خانواده ات مشغول كرد و اسبت ، به شتاب گريخت و با شيهه و زارى ، آهنگ خيمه هاى تو كرد .
هنگامى كه زنان ، اسبت را خوار و پريشان و زين تو را بر آن ، واژگون ديدند ، از پرده بيرون آمدند ، موهايشان را پريشان كردند و بر گونه هاى خود زدند ، صورت هاى خود را گشودند و ناله سر دادند و پس از عزّت ، خوار شدند و به سوى قتلگاهت شتافتند ، در حالى كه شمر ، بر سينه ات نشسته و شمشيرش را در گودىِ گلويت فرو برده و محاسن سپيدت را به دستش گرفته بود و با شمشير هندى خود ، تو را ذبح مى كرد .
حواسّ تو ، آرام گرفت و نفس هايت ، آهسته گشت و سرت ، به بالاى نيزه رفت و خاندانت را مانند بندگان به اسارت گرفته ، غل و زنجير كردند و بر پشت شتران نشاندند و آفتاب سوزان نيم روز ، چهره هايشان را سوزانْد و در صحراها و دشت ها رانده شدند ، در حالى كه دست هايشان را به گردن بسته بودند و آنها را در بازارها مى چرخاندند .
پس واى بر عاصيان فاسق ! با كشتن تو ، اسلام را كُشتند ، و نماز و روزه را تعطيل كردند ، و سنّت ها و احكام را زير پا گذاشتند ، و پايه هاى ايمان را منهدم كردند ، و آيه هاى قرآن را تحريف كردند ، و در تجاوز و سركشى ، فرو رفتند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، داغدار خون تاوان نگرفته تو شد و كتاب خداى عزوجل ، مهجور گشت و به حق ، خيانت شد ، هنگامى كه تو را مقهور سلطه خود كردند . با از دست رفتن تو ، تكبير و تهليل و حرام و حلال و تنزيل و تأويل [ قرآن ] ، از دست رفت و پس از تو ، تغيير و دگرگونى و كفر و معطّل گذاردن [ احكام الهى ] و هوس و گم راهى و فتنه و باطل ، آشكار شد .
خبررسان شهادتت ، با چشم اشكبار ، نزد قبر جدّت پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد و گفت : اى پيامبر خدا ! نوه و جوانت را كُشتند و حرمت خاندانت را شكستند و پس از تو ، فرزندانت را به اسارت بردند و آنچه مى ترسيدى ، بر خاندان و خويشانت فرود آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، ردايش را كَنْد و فرشتگان و پيامبران ، او را به شهادت تو ، تسليت دادند و مادرت زهرا ، داغدار تو گشت .
و فرشتگان مقرّب ، دسته دسته مى آمدند و مى رفتند و به پدرت ، امير مؤمنان ، تسليت مى گفتند و مجلس سوگوارى تو ، بر پا شد و حوريان بهشتى ، در مصيبت تو ، بر صورت زدند و آسمان و ساكنانش ، بهشت و خزانه دارانش ، و كوه هاى گسترده و دامنه هايش ، و زمين و كرانه هايش ، و درياها و ماهيانش ، و مكّه و پايه هاى آن (كعبه) ، و بهشت و كودكانش ، و كعبه و مقام [ ـِ ابراهيم ] ، مشعر الحرام و غير حرم و حرم ، و حَطيم و زمزم و منبرِ بزرگ داشته شده ، و ستارگانِ برآمده و برق هاى درخشنده و رعدهاى پُرصداى پى در پى آمده و بادهاى تند و از جا بركَنَنده و فلك هاى برافراشته ، بر تو گريستند . خداوند ، لعنت كند كسى را كه تو را كُشت و لباست را بُرد و تو را خُرد كرد و حقّت را غصب نمود و با تو ، دست بيعت داد و از يارى ات ، دست كشيد و با تو جنگيد و تو را رانْد و لشكرها بر ضدّ تو تجهيز كرد و ستمكاران را بر تو جهانْد ! از فرمان دهنده و انجام دهنده و آزار دهنده و وا گذارنده ، به خداى سبحان ، بيزارى مى جويم .
خدايا ! مرا بر اخلاص و دوستى و چنگ زدن به ريسمان آل عبا ، ثابت بدار و مرا از مودّت ايشان ، بهره مند بگردان و در زمره ايشان ، محشور كن و با شفاعت ايشان ، به بهشت در آور كه تو صاحب اختيار اين كارى ، اى مهربان ترينِ مهربانان !
سپس به سوى پاهاى امام حسين عليه السلام بگرد و بر [ سر قبر ] على اكبر عليه السلام بِايست و بگو :
سلام بر تو ، اى صدّيق پاك و پاكيزه ، محبوب مقرّب پاك و فرزند ريحانه پيامبر خدا ! سلام بر تو ، اى شهيد شده به خاطر رضاى خدا ، و نيز رحمت و بركات خدا بر تو ! چه جايگاه بزرگى و چه بازگشتگاه شريفى دارى ! گواهى مى دهم كه خداوند ، تلاشت را ارج نهاد و پاداشت را فراوان داد و تو را به قلّه هاى افتخار و شرف رساند ، در غرفه هايى رفيع ، بالاتر از همه غرفه ها در بهشت ، همان گونه كه پيش تر ، بر تو منّت نهاد و تو را از خاندانى قرار داد كه آلودگى را از ايشان زُدوده و پاك و پاكيزه شان ساخته است .
به خدا سوگند ، آن قوم (دشمن) با آنچه بر سرِ تو و پدر پاكت ـ كه درودهاى خدا بر شما دو تن باد ـ آوردند ، زيانى به تو [ و به پدرت ] نرساندند و به جايگاه هر دو نفَرتان در بيت المقدّس ، ضربه اى نزد و هر مصيبتى كه در راه خدا به شما رسيد ، شما را سُست نكرد و به زندگى دنيا نكشانْد و شما را به در آمدن به مرگ ، بى رغبت ننمود ؛ زيرا جايگاهتان را در بهشت ، پيش از رفتن به آن جا ديده بوديد و پيش از انتقال به آن ، برگزيده و شاد گشتيد و شاد شديد .
پس ، اى فرزندان عبد المطّلب! خوشا به حالتان كه با اِقتدا به سَرور پيش گام ، حمزة بن عبد المطّلب ، به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيوستيد و در حالى بر او وارد شديد كه به استوارترين ريسمان و نيرومندترين رشته ، چنگ زده بوديد .
خدا بر تو درود فرستد ، اى صدّيق شهيدِ بزرگْ داشته شده و اى سَرور پيشروى كه سعادتمندانه ، زيست و با شهادت ، در گذشت و از دست رفت و از دنيا ، جز عمل صالح ، بهره اى نگرفت و به چيزى ، جز تجارت سودمند [ آخرت ] ، سرگرم نشد .
گواهى مى دهم كه تو ، از كسانى هستى كه شادمان اند « به آنچه خدا از فضلش به ايشان داده است ، و به كسانى كه هنوز از پى آنان به ايشان نپيوسته اند ، مژده مى دهند كه نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهى دارند » ، و اين ، منزلت هر شهيد است ؛ منزلت هر محبوب خدا و مقرّب به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله . خداوند ، از فضلش در هر سخن و نگاه و سكون و حركتت ، چنان بيفزايد كه اهل عِلّيّين (والاترين مرتبه بهشت) به آن ، غبطه و رشك برند و بِدان ، خوش بخت شوند ، اى كه روحت بزرگوار است ، پدرت بزرگوار است ، جدّت بزرگوار است تا به انتهاى تبارت ! خداوند ، شما را برتر از آن نشانده كه برايتان رحمت خدا را بطلبيم ؛ بلكه اين نياز براى غير شما از همه خلق خداست .
سپس مى گويى :
درودهاى خدا و خشنودى و رحمت و بركات او بر شما باد ! اى سَرور پاك ! در بر داشتن بار سنگين گناهان از دوشم و سبُك كردن آن برايم نزد خدا ، شفاعت كن و بر خوارى و فروتنى ام نزد تو و سَرور حقيقى ، پدرت ـ كه خدا بر هر دوىِ شما درود فرستد ـ ، رحم كن .
آن گاه ، خود را روى قبر بينداز و بگو :
خدا بر شرف شما در آخرت بيفزايد ، همان گونه كه در دنيا ، شريفتان ساخت و خوش بختتان كرد ، همان گونه كه با شما ، ديگران را خوش بخت كرد ! گواهى مى دهم كه شما ، نشانه هاى دين و ستارگان جهانيان هستيد .