97
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

به كوچه آمد و با آنها بجنگيد.

محمّد ابن اشعث پيش آمد و گفت: «اى جوان! در امانى. خودت را به كشتن مده»، امّا او به جنگ بود و رجزى به اين مضمون مى‏خواند:

قسم ياد كرده‏ام كه آزاد كشته شوم

اگر چه مرگ، چيزى ناباب باشد.

هر كس روزى دچار شر مى‏شود

و گرم تلخ، به خنك مى‏آميزد.

پرتو خورشيد را پس آر كه پايدار بمانى ؛

بيم دارم دروغم گويند يا فريبم دهند.

محمّد ابن اشعث گفت: «به خدا دروغت نمى‏گويند و خدعه نمى‏كنند و فريب نمى‏دهند. اين قوم، پسر عموهاى تو اَند و تو را نمى‏كشند و نمى‏زنند». مسلم از سنگ‏ها زخمى شده بود و تاب جنگ نداشت. نفسش گرفت و پشت به ديوار خانه داد. محمّد بن اشعث به وى نزديك شد و گفت: «در امانى». گفت: «در امانم؟». گفت: «آرى». آن جمع نيز گفتند: «در امانى»، بجز عمرو بن عبيد اللّه‏ سلمى كه گفت: «به من مربوط نيست» و به كنارى رفت.

ابن عقيل گفت: «اگر امانم نداده بوديد، دست در دست شما نمى‏نهادم».

گويد: آن گاه استرى آوردند و او را بر آن نشاندند و به دورش فراهم آمدند و شمشيرش را از گردنش برگرفتند. گويى در اين وقت، از جان خويش نوميد شد و چشمانش پر از اشك شد و گفت: «اين، آغاز خيانت است». محمّد بن اشعث گفت: «اميدوارم خطرى نباشد». گفت: «فقط اميد؟ پس امان شما چه شد؟ إنّا للّه‏ و إنّا إليه راجعون!» و بگريست. تعبير متن چنين است كه نه شتر نر در اين ميانه دارم، نه ماده.

عمرو بن عبيد بدو گفت: «هر كه چيزى چونان جويد كه تو مى‏جستى و بدو آن رسد كه به تو رسيد، نبايدش گريست». گفت: «به خدا براى خودم نمى‏گريم! دريغاگوى خويشتن نيستم كه كشته مى‏شوم. اگر چه هرگز در آرزوى هلاك خويش نبوده‏ام، امّا براى كسانم مى‏گريم كه سوى من مى‏آيند؛ براى حسين و خاندان حسين مى‏گريم». آن گاه روى به محمّد بن اشعث كرد و گفت: «اى بنده خدا! به خدا مى‏بينم كه قدرت ايمن داشتن من ندارى. آيا خبرى به نزد تو هست. مى‏توانى از پيش خود


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
96

خرج عليهم مصلتاً بسيفه في السكّة فقاتلهم، فأقبل عليه محمّد بن الأشعث فقال: يا فتى، لك الأمان، لا تقتل نفسك، فأقبل يقاتلهم، وهو يقول:

أَقسمتُ لا اُقتلُ إلاّ حُرَّا

و إن رأيتُ الموتَ شيئاً نُكرا

كلّ امرئٍ يوماً ملاقٍ شرّا

و يُخلط البارد سُخناً مُرّا

رُدّ شُعاع الشمس فاستقرّا

أخافُ أن اُكذبّ أو اُغّرا

فقال له محمّد بن الأشعث: إنّك لا تُكذَب ولا تُخدَع ولا تُغرّ، إنّ القوم بنو عمّك، وليسوا بقاتليك ولا ضاربيك، وقد اُثخِن بالحجارة، وعجز عن القتال وانبهر، فأسند ظهره إلى جنب تلك الدار، فدنا محمّد بن الأشعث فقال: لك الأمان.

فقال: آمنٌ أنا؟ قال: نعم، وقال القوم: أنت آمن، غير عمرو بن عبيد اللّه‏ بن العبّاس السلمى فإنّه قال: لا ناقةَ لي في هذا ولا جمل، وتنحّى.

و قال ابن عقيل: أما لو لم تؤنوني ما وضعت يدي في أيديكم. واُتي ببغلة فحمل عليها، واجتمعوا حوله، وانتزعوا سيفه من عنقه، فكأنّه عند ذلك آيس من نفسه، فدمعت عيناه، ثمّ قال: هذا أوّل الغدر.

قال محمّد بن الأشعث: أرجو ألاّ يكون عليك بأس.

قال: ما هو إلاّ الرجاء، أين أمانكم؟! إِنَّا للّه‏ِِ وإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! وبكى.

فقال له عمرو بن عبيد اللّه‏ بن عبّاس: إنّ مَن يطلب مثل الذي تطلب إذا نزل به مثل الذي نزل بك لم يبكِ!

قال: إنّي واللّه‏ ما لنفسي أبكي، ولا لها من القتل أرثي، وإن كنت لم اُحبّ لها طرفة عين تلفاً، ولكن أبكي لأهلي المقبلين إليَّ، أبكي لحسين وآل حسين!

ثمّ أقبل على محمّد بن الأشعث فقال: يا عبداللّه‏، إنّي أراك واللّه‏ ستعجز عن

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8586
صفحه از 726
پرینت  ارسال به