95
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

گويد: پس ابن زياد فرود آمد و به درون رفت و براى عمرو بن حريث، پرچمى بست و او را سالار كسان كرد و چون صبح شد، به مجلس خويش نشست و كسان بيامدند. محمّد بن اشعث نيز بيامد كه بدو گفت: «آفرين بر كسى كه دغلى نمى‏كند و مورد بدگمانى نيست!». آن گاه وى را پهلوى خويش نشانيد.

گويد: پسر آن پير زن، بلال بن اسيد ـ كه مادرش ابن عقيل را پناه داده بود ـ صبحگاهان پيش عبد الرحمان بن محمّد بن اشعث رفت و به او خبر داد كه ابن عقيل در خانه مادر اوست.

گويد: عبد الرحمان پيش پدر خويش آمد كه به نزد ابن زياد بود و آهسته با وى سخن كرد. ابن زياد بدو گفت: «چه مى‏گويد؟». گفت: «مى‏گويد كه ابن عقيل در يكى از خانه‏هاى ماست». ابن زياد، چوب را پهلوى وى نهاد و گفت: «برخيز و هم‏اكنون او را بياور». قدامة بن سعيد ثقفى گويد: وقتى ابن اشعث برخاست كه ابن عقيل را بيارد، ابن زياد، كس پيش عمرو بن حريث فرستاد كه در مسجد بود و نايب وى بود و گفت: «شصت يا هفتاد كس با ابن اشعث بفرست كه همگى از طايفه قيس باشند».

گويد: نخواست از قوم اشعث بفرستد كه دانسته بود هيچ قومى خوش ندارد كسى همانند ابن عقيل را از ميان آنها به دست آرند.

گويد: پس عمرو بن عبيد اللّه‏ سلمى را با شصت يا هفتاد كس از قبيله قيس همراه وى فرستاد كه سوى خانه‏اى رفتند كه ابن عقيل آن جا بود كه وقتى صداى سم اسبان و صوت مردان را شنيد، بدانست كه سوى وى آمده‏اند و با شمشير سوى آنها رفت.

مهاجمان به خانه ريختند. مسلم، با شمشير حمله بُرد و ضربت زد تا از خانه بيرونشان كرد. آن گاه باز آمدند و باز حمله بُرد. ضربتى ميان وى و بُكَير بن حمران احمرى رد و بدل شد. بكير، ضربتى به دهان مسلم زد كه لب بالاى وى را قطع كرد و شمشير در لب پايين نشست و دو دندان جلو را شكست. مسلم نيز ضربتى سخت به سر وى زد و ضربتى ديگر زير شانه‏اش زد كه نزديك بود به شكمش فرو رود. و چون چنان ديدند، بالاى اتاق رفتند و او را سنگباران كردند. دسته‏هاى نى را آتش مى‏زدند و از بالاى اتاق بر او مى‏افكندند و چون چنين ديد، با شمشير كشيده


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
94

ثمّ نزل ابن زياد فدخل وقد عقد لعمرو بن حريث راية وأمره على الناس، فلمّا أصبح جلس مجلسه وأذن للناس فدخلوا عليه، وأقبل محمّد بن الأشعث فقال: مرحباً بمن لا يُستَغَشّ ولايتهم! ثمّ أقعده إلى جنبه، وأصبح ابن تلك العجوز وهو بلال بن أسيد الذي آوت اُمّه ابن عقيل فغدا إلى عبد الرحمن بن محمّد بن الأشعث، فأخبره بمكان ابن عقيل عند اُمّه، قال: فأقبل عبد الرحمن حتّى أتى أباه وهو عند ابن زياد، فسارّه، فقال له ابن زياد: ما قال لك؟ قال: أخبرني أنّ ابن عقيل في دار من دورنا، فنخس بالقضيب في جنبه، ثمّ قال: قم فأتني به الساعة.

قال أبو مخنف: فحدّثني قدامة بن سعيد بن زائدة بن قدامة الثقفي، إنّ ابن الأشعث حين قام ليأتيه بابن عقيل بعث إلى عمرو بن حريث وهو في المسجد خليفته على الناس، أن ابعث مع ابن الأشعث ستّين أو سبعين رجلاً كلّهم من قيس ـ وانّما كره أن يبعث معه قومه؛ لأنّه قد علم أنّ كلّ قوم يكرهون أن يصادف فيهم مثل ابن عقيل ـ فبعث معه عمرو بن عبيد اللّه‏ بن عبّاس السلمي في ستّين أو سبعين من قيس، حتّى أتوا الدار التي فيها ابن عقيل.

فلمّا سمع وقع حوافر الخيل وأصوات الرجال عرف أنّه قد اُتي، فخرج إليهم بسيفه، واقتحموا عليه الدار، فشدّ عليهم يضربهم بسيفه حتّى أخرجهم من الدار، ثمّ عادوا إليه، فشدّ عليهم كذلك، فاختلف هو وبكير بن حمران الأحمري ضربتين، فضرب بكير فَمَ مسلم فقطع شفته العليا، وأشرع السيفُ في السفلى، ونصلت لها ثنيتاه، فضربه مسلم ضربة في رأسه منكرة، وثنّى باُخرى على حبل العاتق كادت تطلع على جوفه.

فلمّا رأوا ذلك أشرفوا عليه من فوق ظهر البيت، فأخذوا يرمونه بالحجارة، ۵ / ۳۷۴

ويلهبون النار في أطنان القصب، ثمّ يقلبونها عليه من فوق البيت، فلمّا رأى ذلك

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 11126
صفحه از 726
پرینت  ارسال به