89
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

گفت: «اى مردم! پيش كسان خود رَويد و به كار شر، شتاب مياريد و خويشتن را به خطر كشته شدن ميندازيد. سپاه‏هاى يزيد امير مؤمنان مى‏رسد. امير قرار نهاده كه اگر امشب به جنگ وى مُصِر بمانيد و شبانگاه نرويد، باقيماندگان شما را از عطا محروم دارد و جنگاورانتان را بى‏مقرّرى در نبردگاه‏هاى شام پراكنده كند. سالم را به جاى بيمار بگيرد و حاضر را به جاى غايب، تا هيچ كس از اهل عصيان نماند كه وبال كار خويش را نديده باشد».

ديگر سران نيز سخنانى همانند اين گفتند و چون كسان، گفتارشان را شنيدند، پراكندگى گرفتند و رفتن آغاز كردند.

مجالد بن سعيد گويد: زن بود كه پيش فرزند يا برادر خويش مى‏آمد و مى‏گفت: «بيا برويم! آنها كه مى‏مانند بسند». مرد بود كه پيش فرزند يا برادر خويش مى‏آمد و مى‏گفت: «فردا سپاه شام مى‏رسد. از جنگ و شر، چه مى‏خواهى؟ بيا برويم». و او را مى‏برد و همچنان پراكنده مى‏شدند و از جاى مى‏رفتند چنان‏كه هنگام شب، سى كس با ابن عقيل در مسجد نبود و چون نماز مغرب بكرد، تنها سى كس با وى نماز كردند.

گويد: و چون ديد كه جز آن گروه، كسى با وى نمانده، برون شد، سوى كوچه‏هاى كنده رفت و چون به كوچه‏ها رسيد، ده كس از آنها با وى بود و چون از كوچه در آمد، هيچ كس با وى نبود و چون نيك نظر كرد، كس را نيافت كه راه را به او بنمايد يا سوى منزلش راهبر شود يا اگر دشمنى پيش آيد، حفاظ وى شود. پس همچنان در كوچه‏هاى كوفه سرگردان مى‏رفت و نمى‏دانست كجا مى‏رود تا به خانه‏هاى بنى جبله كنده رسيد و پيش رفت تا به در زنى رسيد طوعه نام كه كنيز فرزنددار اشعث بن قيس بود كه آزادش كرده بود و اسيد حضرمى، او را به زنى گرفته بود و بلال را براى وى آورده بود. بلال با كسان برون شده بود و مادرش به انتظار وى ايستاده بود.

گويد: ابن عقيل به آن زن سلام گفت كه جواب او را بداد. آن گاه بدو گفت: «اى كنيز خدا! آبى به من ده». زن به درون رفت و او را سيراب كرد. پس ابن عقيل بنشست و زن، ظرف را ببرد و باز آمد و گفت: «اى بنده خدا! مگر آب نخوردى؟». گفت: «چرا». گفت: «پس سوى كسانت برو»؛ امّا ابن عقيل خاموش ماند.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
88

أيّها الناس، ألحقوا بأهاليكم، ولا تعجّلوا الشرّ، ولا تعرّضوا أنفسكم للقتل، فإنّ هذه جنود أمير المؤمنين يزيد قد أقبلت، وقد أعطى اللّه‏َ الأميرُ عهداً: لئن أتممتم على حربه ولم تنصرفوا من عشيّتكم أن يحرم ذرّيّتكم العطاء، ويفرّق مقاتلتكم في مغازي أهل الشام على غير طمع، وأن يأخذ البريء بالسقيم، والشاهد بالغائب، ۵ / ۳۷۱

حتّى لا يبقى له فيكم بقيّة من أهل المعصية إلاّ أذاقها وبال ما جرّت أيديها.

و تكلّم الأشراف بنحو من كلام هذا.

فلمّا سمع مقالتهم الناس أخذوا يتفرّقون، وأخذوا ينصرفون.

قال أبو مخنف: فحدّثني المجالد بن سعيد، أنّ المرأة كانت تأتي ابنها أو أخاها فتقول: انصرف، الناس يكفونك، ويجيء الرجل إلى ابنه أو أخيه فيقول: غداً يأتيك أهل الشام، فما تصنع بالحرب والشرّ! انصرف فيذهب به، فما زالوا يتفرّقون ويتصدّعون حتّى أمسى ابن عقيل وما معه ثلاثون نفساً.

فلمّا رأى أنّه قد أمسى وليس معه إلاّ اُولئك النفر خرج متوجّهاً نحو أبواب كندة، وبلغ الأبواب ومعه منهم عشرة، ثمّ خرج من الباب وإذا ليس معه إنسان، والتفت فإذا هو لا يحسّ أحداً يدلّه على الطريق، ولا يدلّه على منزل، ولا يواسيه بنفسه إن عرض له عدوّ، فمضى على وجهه يتلدّد في أزقة الكوفة لا يدري أين يذهب! حتّى خرج إلى دور بني جبلة من كندة، فمشى حتّى انتهى إلى باب امرأة يقال لها: طوعة ـ اُمّ ولد كانت للأشعث بن قيس، فأعتقها، فتزوّجها أسيد الحضرمي، فولدت له بلالاً، وكان بلال قد خرج مع الناس واُمّه قائمة تنتظره ـ فسلّم عليها ابن عقيل، فردّت عليه.

فقال لها: يا أمة اللّه‏، اسقيني ماء، فدخلت فسقته، فجلس، وأدخلت الإناء، ثمّ خرجت فقالت: يا عبداللّه‏، أ لم تشرب؟ قال: بلى، قالت: فاذهب إلى أهلك،

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 11151
صفحه از 726
پرینت  ارسال به