87
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

گويد: كثير بن شهاب برون شد كه كسان را از مسلم بن عقيل باز دارد.

ابو جناب كلبى گويد: كثير، يكى از مردم كلب را بديد به نام عبد الأعلى پسر يزيد كه سلاح پوشيده بود و با تنى چند از بنى فتيان، آهنگ ابن عقيل داشت. پس او را بگرفت و پيش ابن زياد برد كه بدو گفت: «آهنگ تو داشتم». ابن زياد گفت: «با من وعده نهاده بودى» و بگفت تا او را بداشتند.

گويد: محمّد بن اشعث نيز برفت و به نزديك خانه‏هاى بنى عماره توقف كرد. عمارة بن صلخب ازدى بيامد كه آهنگ ابن عقيل داشت و سلاح پوشيده بود. وى را گرفت و پيش ابن زياد برد كه او را بداشت.

گويد: مسلم بن عقيل از مسجد، عبد الرحمان بن شريح شبامى را به مقابله ابن اشعث فرستاد و چون ابى اشعث، كثرت آن جماعت را كه سوى وى آمده بودند بديد، كناره گرفتن و عقب نشستن آغاز كرد. قعقاع بن شور ذهلى، كس پيش محمّد بن اشعث فرستاد كه: «از جانب عرار، بر ابن عقيل حمله برده‏ام». سپس از جاى خويش عقب كشيد و از سمت دار الرومين، پيش ابن زياد رفت و چون كثير بن شهاب و محمّد و قعقاع و پيروانشان ـ كه همگى نيكخواهان عبيد اللّه‏ بودند ـ پيش وى فراهم آمدند، كثير بدو گفت: «خدا امير را قرين صلاح بدارد! در قصر، گروهى بسيار از سران مردم و نگهبانان و خاندان تو و غلامانت هستند. ما را به مقابله مخالفان ببر»؛ امّا عبيد اللّه‏ نپذيرفت و پرچمى براى شبث بن ربعى بست و او را بيرون فرستاد.

گويد: مردم با ابن عقيل بودند و تا شبانگاه تكبير مى‏گفتند و بر مى‏جستند و كارشان استوار بود. عبيد اللّه‏، كس پيش سران فرستاد و فراهمشان آورد و گفت: «از بالا بر مردم نمودار شويد و به مطيعان، وعده فزونى و حرمت دهيد و عاصيان را از حرمان و عقوبت بترسانيد و بگوييد كه سپاه از شام به مقابله ايشان حركت كرده است». عبد اللّه‏ بن خازم كثيرى از بنى كثير ازد گويد: سران، از بالا بر ما نمودار شدند. كثير بن شهاب، پيش از همه آغاز كرد و تا نزديك غروب آفتاب سخن كرد،


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
86

وخرج كثير بن شهاب يخذّل الناس عن ابن عقيل.

۵ / ۳۷۰

قال أبو مخنف: فحدّثني أبو جناب الكلبي أنّ كثيراً ألفى رجلاً من كلب يقال له: عبد الأعلى بن يزيد، قد لبس سلاحه يريد ابن عقيل في بني فتيان، فأخذه حتّى أدخله على ابن زياد، فأخبره خبره، فقال لابن زياد: إنّما أردتك، قال: وكنت وعدتني ذلك من نفسك، فأمر به فَحُبِسَ.

وخرج محمّد بن الأشعث حتّى وقف عند دور بني عمارة، وجاءه عمارة بن صلخب الأزدي وهو يريد ابن عقيل، عليه سلاحه، فأخذه فبعث به إلى ابن زياد فحبسه، فبعث ابن عقيل إلى محمّد بن الأشعث من المسجد عبد الرحمن بن شريح الشبامي، فلمّا رأى محمّد بن الأشعث كثرة مَن أتاه، أخذ يتنحّى ويتأخّر، وأرسل القعقاع بن شور الذهلي إلى محمّد بن الأشعث: قد جُلتُ على ابن عقيل من العرار، فتأخّر عن موقفه، فأقبل حتّى دخل على ابن زياد من قبل دار الروميّين.

فلمّا اجتمع عند عبيد اللّه‏ كثير بن شهاب ومحمّد والقعقاع فيمن أطاعهم من قومهم، قال له كثير ـ وكانوا مناصحين لابن زياد: أصلح اللّه‏ الأمير! معك في القصر ناس كثير من أشراف الناس ومن شرطك وأهل بيتك ومواليك، فاخرج بنا إليهم، فأبى عبيد اللّه‏، وعقد لشبث بن ربعي لواء، فأخرجه، وأقام الناس مع ابن عقيل يكبّرون ويثوبون حتّى المساء، وأمرهم شديد، فبعث عبيد اللّه‏ إلى الأشراف فجمعهم إليه، ثمّ قال: أشرفوا على الناس فمنّوا أهل الطاعة الزيادة والكرامة، وخوّفوا أهل المعصية الحرمان والعقوبة، واعلموهم فصول الجنود من الشام إليهم.

قال أبو مخنف: حدّثني سليمان بن أبي راشد، عن عبداللّه‏ بن خازم الكثيري من الأزد، من بني كثير، قال: أشرف علينا الأشراف، فتكلّم كثير بن شهاب أوّل الناس حتّى كادت الشمس أن تَجِب، فقال:

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 11152
صفحه از 726
پرینت  ارسال به