83
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

احمرى نيز با من بود. زياد، او را با من فرستاده بود؛ جزو نگهبانانى بود كه بالاى سر زياد مى‏ايستاد. به خدا اگر او نبود، چيزى را كه هانى به من گفته بود، با ياران وى گفته بودم. وقتى پيش آنها رسيدم گفتم: «وقتى امير، حضور شما و سخنتان را در باره يارتان بدانست، مرا گفت پيش او رَوَم. برفتم و او را ديدم. به من گفت: شما را ببينم و بگويم او زنده است و خبر كشته شدن وى كه به شما رسيده، دروغ است». گويد: عمرو و ياران وى گفتند: «حمد خداى كه كشته نشده» و برفتند.

محمّد بن بشر همدانى گويد: وقتى ابن زياد، هانى را بزد و بداشت، بيم كرد كه مردم بشورند. پس برون شد و به منبر رفت. سران قوم و نگهبانان و يارانش نيز با وى بودند. حمد خدا گفت و ثناى او كرد و سپس گفت: «امّا بعد، اى مردم! به اطاعت خداى و طاعت پيشوايانتان چنگ زنيد، اختلاف مكنيد و پراكنده مشويد كه نابود شويد و به ذلّت افتيد و كشته شويد و خشونت بينيد و دچار حرمان شويد». برادرت كسى است كه با تو راست گويد و هر كه اعلام خطر كرد، جاى عذر نگذاشت».

گويد: مى‏خواست فرود آيد و هنوز فرود نيامده بود كه تماشاييان از جانب خرمافروشان با شتاب وارد مسجد شدند و مى‏گفتند: «ابن عقيل آمد». عبيد اللّه‏ با شتاب وارد قصر شد و درها را ببست.

عبد اللّه‏ بن حازم گويد: به خدا من فرستاده ابن عقيل سوى قصر بودم كه ببينم كار هانى چه شده؟

گويد: وقتى او را زدند و بداشتند، بر اسبم نشستم و ديدم كه تنى چند از زنان مراد، فراهم آمده بودند و بانگ مى‏زدند: اى بليه! اى مصيبت! پيش ابن عقيل رفتم و خبر را با وى بگفتم، به من گفت كه ياران او را ندا دهم كه خانه‏اى اطراف وى از آنها پر بود. هجده هزار كس با او بيعت كرده بودند و چهار هزار كس در خانه‏ها بود. به من گفت: «بانگ بزن: اى يارى شده بميران!». من بانگ زدم. «اى يارى شده، بميران!». مردم كوفه نيز بانگ زدند و فراهم آمدند. مسلم، عبيد اللّه‏ بن عمرو بن عزيز كندى را سالار


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
82

وكان من شرطه ممّن يقوم على رأسه ـ وأيم اللّه‏، لو لا مكانه معي لكنت أبلغت أصحابه ما أمرني به، فلمّا خرجت إليهم قلت: إنّ الأمير لمّا بلغه مكانكم ومقالتكم في صاحبكم أمرني بالدخول إليه، فأتيته فنظرت إليه، فأمرني أن ألقاكم، وأن اُعلمكم أنّه حيّ، وأنّ الذي بلغكم من قتله كان باطلاً.

فقال عمرو وأصحابه: فأمّا إذ لم يقتل فالحمد للّه‏، ثمّ انصرفوا.

قال أبو مخنف: حدّثني الحجّاج بن عليّ، عن محمّد بن بشر الهمداني، قال: لمّا ضرب عبيد اللّه‏ هانئاً وحبسه خشي أن يثب الناس به، فخرج فصعد المنبر ومعه أشراف الناس وشرطه و حشمه، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ قال:

أمّا بعد؛ أيّها الناس، فاعتصموا بطاعة اللّه‏ وطاعه أئمّتكم، ولا تختلفوا ولا تفرّقوا؛ فتهلكوا وتَذِلّوا، وتُقتلوا وتُجفوا وتحرموا، إنّ أخاكَ من صَدَقَكَ، وقد أعذر من أنذر.

قال: ثمّ ذهب لينزل، فما نزل عن المنبر حتّى دخلت النّظارة المسجد من قبل التمّارين يشتدّون ويقولون: قد جاء ابن عقيل! قد جاء ابن عقيل! فدخل عبيد اللّه‏ القصر مسرعاً، وأغلق أبوابه.

قال أبو مخنف: حدّثني يوسف بن يزيد، عن عبداللّه‏ بن خازم، قال: أنا واللّه‏ رسول ابن عقيل إلى القصر لأنظر إلى ما صار أمر هانئ، قال: فلمّا ضرب وحبس ركبت فرسي وكنت أوّل أهل الدار دخل على مسلم بن عقيل بالخبر، وإذا نسوةٌ لمراد مجتمعات ينادين: يا عثرتاه! يا ثكلاه! فدخلت على مسلم بن عقيل بالخبر، فأمرني أن أنادي في أصحابه وقد ملأ منهم الدور حوله، وقد بايعه ثمانية عشر ألفاً، وفي الدور أربعة آلاف رجل، فقال لي:

ناد: «يا منصور أمت»، فناديت: «يا منصور أمت»، وتنادى أهل الكوفة، ۵ / ۳۶۹

فاجتمعوا إليه، فعقد مسلم لعبيد اللّه‏ بن عمرو بن عزيز الكندي على ربع كندة

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 11157
صفحه از 726
پرینت  ارسال به