693
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

و كسى را روى آن نديدند، صدا به ناله و ضجّه بلند كردند و از آن سو هم دشمنان آمدند و گِرد خيمه‏ها را گرفتند و شمر بن ذى الجوشن ـ كه خدا، لعنتش كند ـ هم پيش آمد تا نزديك خيمه زنان ايستاد و به افراد خود گفت: وارد شويد و لباس‏ها و دارايى‏شان را بگيريد.

راوى مى‏گويد: آنها وارد شدند و هر چه را در خيمه بود، برداشتند تا آن جا كه به گوشواره گوش اُمّ كلثوم [دختر حسين عليه‏السلام] نيز دست انداختند و آن را برگرفتند و گوش او را دريدند. بعد، از خيمه بيرون آمدند و آن را آتش زدند.

عمر بن سعد، سرِ مبارك حسين عليه‏السلام را براى عبيد اللّه‏ بن زياد فرستاد. مردى به نام بشر بن مالك، سر را آورد و پيش روى ابن زياد نهاد و مى‏گفت:

ركابِ مرا از سيم و زر پُر كن

كه من سلطان عالى‏مقام را كشتم؛

آن كه در كودكى به هر دو قبله نماز خواند

و به گاه يادكردِ تبارها، بهترينِ مردم بود.

من كسى را كشتم كه پدر و مادرش بهترين مردم بودند.

راوى مى‏گويد: عبيد اللّه‏ بن زياد از گفته او خشمگين شد و گفت: اگر او را اين‏گونه مى‏شناختى، چرا او را كشتى؟! به خدا سوگند، خيرى از من به تو نمى‏رسد و تو را به او ملحق مى‏كنم.

آن گاه او را جلو انداخت و گردنش را زد.

راوى مى‏گويد: دشمنان، حرم پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مانند اسيران، از كربلا [به سوى كوفه] راندند و چون به كوفه رسيدند، مردم بيرون آمدند و به گريه و نوحه‏خوانى پرداختند.

راوى مى‏گويد: على بن الحسين عليه‏السلام كه بيمارى‏اش در آن زمان، سنگين شده بود، مى‏فرمود: «هان! اينان براى ما مى‏گِريند و نوحه مى‏خوانند. پس چه كسى ما را كشت؟!».

سخن راندن زينب دختر على ـ رضوان خدا بر او باد ـ

خُزَيمه اسدى مى‏گويد: آن روز به زينب، دختر على عليه‏السلام مى‏نگريستم و زن باحيايى


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
692

۵ / ۱۱۶

الفرس وليس عليه أحد، رفعوا أصواتهم بالصراخ والعويل، وأقبل القوم حتّى أحدقوا بالخيمة، وأقبل الشمر بن ذي الجوشن (لعنه اللّه‏) حتّى وقف قريباً من خيمة النساء فقال لقومه: ادخلوا فاسلبوا بزيهنّ!

قال: فدخل القوم فأخذوا كلّ ما كان في الخيمة، حتّى أفضوا إلى قرط كان في اُذن أم كلثوم (رضي اللّه‏ عنهم) فأخذوه وخرموا اُذنها، وخرج القوم من الخيمة وأضرموها بالنار.

و أرسل عمر بن سعد بالرأس إلى عبيد اللّه‏ بن زياد، فجاءه الرجل بالرأس واسمه بشر بن مالك حتّى وضع الرأس بين يديه وجعل يقول:

املأ ركابي فضّةً وذهبا

أنا قتلتُ الملكَ المُحَجَّبا

وَ مَن يُصَلّي القبلتين في الصِبا

و خَيرهُم إذ يَذكرونَ النَسَبا

قَتلتُ خيرُ الناسِ اُمّا وأبا

قال: فغضب عبيد اللّه‏ بن زياد من قوله ثمّ قال: إذ علمت أنّه كذلك فَلِمَ قتلته؟! واللّه‏، لا نلت منّي خيراً ولألحقنّك به، ثمّ قدّمه وضرب عنقه.

قال: وساق القوم حرمَ رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم من كربلاء كما تساق الاُسارى، حتّى إذا بلغوا بهم إلى الكوفة خرج الناس إليهم، فجعلوا يبكون وينوحون.

۵ / ۱۱۷

قال: وعليّ بن الحسين في وقته ذلك قد نهكته العلّة فجعل يقول: ألا إنّ هؤاء يبكون و ينوحون من أجلنا فمن قتلنا؟!

ذكر كلام زينب بنت عليّ رضي اللّه‏ عنها

قال خزيمة الأسدي: ونظرت إلى زينب بنت عليّ رضى‏الله‏عنه يومئذ ولم أرَ حفرة۱ قطّ

1.. كذا في المصدر ، وفي مقاتل اُخر «خَفِرة» .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7962
صفحه از 726
پرینت  ارسال به