685
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

و پس از آن، [به سبب] مادرم [فاطمه] ؛ و من، فرزند دو برگزيده خدايم.

من نقره‏اى برگرفته از طلا هستم ؛

نقره‏اى كه فرزندِ دو طلاست.

چه كسى همچون من جدّى دارد

يا پدرى، و من پسر دو ماهم.

مادرم، فاطمه زهرا، و پدرم،

درهم كوبنده كفر در بدر و حنين ؛

همو كه در جنگ اُحُد، كارستانى كرد

با پراكندن سپاه دشمن، اندوه دل [مسلمانان] را شفا بخشيد.

سپس در جنگ احزاب و فتح مكّه، با حضور پدرم

سپاه بزرگِ مشركان و يهوديان، براى هميشه از ميان رفتند.

در راه خدا چنان كرد، امّا چه كرد

امّت بدكردار با دو ستاره؟!

عترت نيكوكارِ پيامبرِ برگزيده

و عترت على، دلاورِ روزهايى كه دو سپاه عظيم در برابر هم‏اند.

راوى مى‏گويد: آن گاه حسين عليه‏السلام بر اسبش قرار گرفت و پيش آمد تا رو به روى دشمن ايستاد و گفت: اى كوفيان! زشت‏رو باشيد و اندوهگين، تيره‏روز باشيد و نابود! با شيفتگى تمام، ما را به فريادرسى خواستيد و ما به فريادتان رسيديم؛ امّا شما شمشيرى را كه در دستان خود ما بود، عليه ما تيز كرديد و آتشى را كه عليه دشمن مشترك ما و شما برافروخته بوديم، بر ما در آورديد. بدين‏گونه شديد كه دشمنى با ما را بر آشتى با ما مقدّم داشتيد، بى‏آن كه گناهى از ما سرزند يا ستمى از جانب ما بر شما برود و در دشمنى با ما شتاب كرديد و به رغبت در فساد و تباهى، بيعت با ما را وا نهاديد و سپس آن را از سرِ نابخردى و گم‏راهى به دست طاغوت‏هاى اين امّت و ديگر گروه‏ها و كنارافكنندگان قرآن، نقض كرديد و حال، ما را وا مى‏نهيد و مى‏كُشيد؟! هان لعنت خدا بر ستمكاران!».

راوى مى‏گويد: آن گاه حسين عليه‏السلام پيش آمد تا رو به روى دشمن ايستاد و شمشيرش را به دست داشت ـ كه نشان مى‏داد كه از جانش دست شسته است ـ و چنين رجز مى‏خواند:

من، پسر علىِ پاك، از خاندان هاشمم

براى افتخار من، همين، مرا بس است.

جدّ من، پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، گرامى‏ترينِ مردم است

و ما، چراغ‏هاى درخشان خداوند در زمينيم.

فاطمه، مادرم، از تبارِ احمد است

و عمويم جعفر را صاحبِ دو بال [در بهشت] مى‏خوانند.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
684

برگزيده خداوند از ميان مردم، پدرم است

خيرةُ اللّه‏ من الخلق أبي

بعد جدّي فأنا ابن الخيرتين

فضّة قد خَلُصَت من ذَهَب

فأنا الفضّة وابن الذَهَبين

من له جدّ كجدّي في الورى

أو كشيخي وأنا ابن القمرين

فاطمُ الزهراء اُمّي وأبي

قاصمُ الكفر ببدر وحنين

وله في يوم اُحد وقعةٌ

شفت الغلّ بفضّ العسكرين

ثمّ بالأَحزابِ والفَتحِ معاً

كان فيها حَتفُ أَهلِ الثَقَلَين

في سَبيلِ اللّه‏ ما ذا صَنَعت

اُمّة السوءِ معاً بالفَرقَدَين

عِترةُ البرّ النبيّ المُصطَفى

و على الورد يَومَ الجَحفَلَين

قال: ثمّ استوى الحسين على فرسه، وتقدّم حتّى واجه القوم وقال: يا أهل الكوفة، قبحاً لكم وترحاً! وبؤاً لكم وتعساً! استصرختمونا والهين فأتيناكم موجبين، فشحذتم علينا سيفاً كان في أيماننا، وجئتم علينا ناراً نحن أضرمناها على عدوّكم وعدوّنا، فأصبحتم وقد آثرتم العداوة على الصلح من غير ذنب كان منّا إليكم، وقد أسرعتم إلينا بالعناد، وتركتم بيعتنا رغبة في الفساد، ثمّ نقضتموها سفهاً وضلّة لطواغيت الاُمّة وبقيّة الأحزاب ونبذة الكتاب، ثمّ أنتم هؤاء تتخاذلون عنّا وتقتلونا!! ألا لعنة اللّه‏ على الظالمين.

قال: ثمّ تقدّم الحسين حتّى وقف قبالة القوم وسيفه مصلت في يده، وأنشأ من نفسه عازماً على الموت وهو يقول:

أَنا ابنُ عليّ الخير مِن آلِ هاشمِ

كَفاني بهذا مَفخَرٌ حين أَفخَرُ

وجدّي رسول اللّه‏ أَكرمُ مَن مَشى

و نَحنُ سراجُ اللّه‏ في الخَلقِ يَزهَرُ

وفاطمةٌ اُمّي سلالةُ أحمد

و عمّي يدعى ذا الجناحين جَعفرُ

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8446
صفحه از 726
پرینت  ارسال به