641
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

و شكمش، اسب بتازان. اگر چنين كنى، ما به تو پاداش مطيعِ گوش به فرمان مى‏دهيم و اگر نمى‏كنى، از ما ببُر و از لشكرمان كنار برو و فرماندهى را به شمر بن ذى الجوشن بسپار كه او از تو استوار انديش‏تر و مصمّم‏تر است. والسلام!».

او نامه را پيچيد و خواست آن را به مردى به نام عبد اللّه‏ بن ابى محلّ بن حزام عامرى بسپارد كه او گفت: خدا، امير را به صلاح بدارد! على بن ابى طالب، اين جا در كوفه نزد ما بود، از ما خواستگارى كرد و ما دخترى به نام اُمّ البنين، دختر حزام را به ازدواج او درآورديم و او برايش، عبد اللّه‏، جعفر و عبّاس را به دنيا آورد و اين خواهرزادگان ما همراه حسين، برادرشان هستند. اگر لطف كنى و مقرّر فرمايى تا امان‏نامه‏اى از جانب تو براى آنها بنويسم.

عبيد اللّه‏ بن زياد گفت: باشد. چه خوب! آنچه دوست داريد، برايشان بنويسيد و نزد من در امان‏اند.

راوى مى‏گويد: عبد اللّه‏ بن ابى محلّ بن حزام، به عبد اللّه‏، عبّاس و جعفر، پسران على عليه‏السلام از جانب عبيد اللّه‏ بن زياد، امان‏نامه نوشتند. او نامه را به غلامش عرفان سپرد و گفت: اين نامه را براى خواهرزادگانم، پسران على بن ابى طالب ـ رحمت خدا بر ايشان باد ـ كه در لشكر حسين‏اند، ببر و نامه را به آنها بده و ببين كه چه پاسخى به تو مى‏دهند؟

راوى مى‏گويد: هنگامى كه نامه عبد اللّه‏ بن ابى محلّ به پسران على عليه‏السلام رسيد و در آن نگريستند، آن را براى حسين عليه‏السلام آوردند. ايشان نامه را خواند و به آورنده نامه گفت: ما نيازى به امان تو نداريم كه امان خدا، بهتر از امان ابن مرجانه است.

راوى مى‏گويد: غلام عبد اللّه‏ بن ابى محلّ به كوفه باز گشت و پاسخ آنها را براى او بازگو كرد.

راوى مى‏گويد: عبد اللّه‏ بن ابى محل، دانست كه آنها كشته خواهند شد.

راوى مى‏گويد: شمر بن ذى الجوشن جلو آمد تا رو به روى لشكرگاه حسين عليه‏السلام ايستاد و با بلندترين صدايش ندا داد: خواهرزادگان ما كجا هستند: عبد اللّه‏، جعفر و عبّاس،


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
640

على ظهره وبطنه! فإذا فعلت ذلك جزيناك جزاء الطائع المطيع، وإن أبيت ذلك فاقطع حبلنا وجندنا وسلّم ذلك إلى شمر بن ذي الجوشن، فإنّه أحزم منك أمراً وأمضى منك عزيمة، والسلام.

و طوى الكتاب وأراد أن يسلّمه إلى رجل يقال له: عبداللّه‏ بن أبي المحلّ بن حزام العامري، فقال: أصلح اللّه‏ الأمير! إنّ عليّ بن أبي طالب قد كان عندنا ههنا بالكوفة فخطب إلينا فزوّجناه بنتاً يقال لها: اُمّ البنين بنت حزام، فولدت له عبداللّه‏ ۵ / ۹۲

وجعفراً والعبّاس، فهم بنو اُختنا، وهم مع الحسين أخيهم، فإن رسمت لنا أن نكتب إليهم كتاباً بأمان منك عليهم متفضّلاً!

فقال عبيد اللّه‏ بن زياد: نعم وكرامة لكم، اكتبوا إليهم بما أحببتم، ولهم عندي الأمان.

قال: فكتب عبداللّه‏ بن أبي المحلّ بن حزام إلى عبداللّه‏ والعبّاس وجعفر بني عليّ (رضي اللّه‏ عنهم) بالأمان من عبيد اللّه‏ بن زياد، ودفع الكتاب إلى غلام له يقال له: عرفان، فقال: سر بهذا الكتاب إلى بني اُختي بني عليّ بن أبي طالب (رحمة اللّه‏ عليهم) فإنّهم في عسكر الحسين رضى‏الله‏عنه، فادفع إليهم هذا الكتاب وانظر ما ذا يردّون عليك.

قال: فلمّا ورد كتاب عبداللّه‏ بن أبي المحلّ على بني عليّ ونظروا فيه، أقبلوا به إلى الحسين فقرأه وقال له: لا حاجة لنا في أمانك؛ فإنّ أمان اللّه‏ خير من أمان ابن مرجانة.

قال: فرجع الغلام إلى الكوفة فخبّر عبداللّه‏ بن أبي المحلّ بما كان من جواب القوم. قال: فعلم عبداللّه‏ بن أبي المحل أنّ القوم مقتولون.

قال: وأقبل شمر بن ذي الجوشن حتّى وقف على معسكر الحسين رضى‏الله‏عنه فنادى

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8548
صفحه از 726
پرینت  ارسال به