639
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

همراهانشان از مشك‏ها آب نوشيدند.

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام به عمر بن سعد، پيام فرستاد كه: «مى‏خواهم با تو گفتگو كنم. امشب ميان لشكر من و لشكر خودت، همديگر را ببينيم».

عمر بن سعد، با بيست سوار و حسين عليه‏السلام نيز با همين تعداد، بيرون آمدند. هنگامى كه يكديگر را ديدند، حسين عليه‏السلام به يارانش فرمان داد و آنان، از او كناره گرفتند و تنها برادرش عبّاس عليه‏السلام و پسرش على اكبر عليه‏السلام در كنارش ماندند. ابن سعد نيز به يارانش فرمان داد. آنان هم از او دور شدند و تنها فرزندش حَفْص و غلامش به نام لاحِق، در كنار او ماندند.

حسين عليه‏السلام به ابن سعد گفت: «واى بر تو! آيا از خدايى كه بازگشتت به سوى اوست، پروا نمى‏كنى ؟ اى مرد ! آيا با من مى‏جنگى، در حالى كه مى‏دانى من، فرزند چه كسى هستم ؟ اين قوم را وا گذار و با من باش كه در اين حال، به خدا نزديك‏ترى».

عمر به حسين عليه‏السلام گفت: بيم دارم كه خانه‏ام ويران شود !

حسين عليه‏السلام فرمود: «من، آن را برايت مى‏سازم».

عمر گفت: مى‏ترسم كه مزرعه‏ام را بگيرند.

حسين عليه‏السلام فرمود: «من، بهتر از آن را از مِلكم در حجاز، به تو مى‏دهم».

عمر گفت: من خانواده‏اى دارم كه بر آنها بيمناكم.

حسين عليه‏السلام فرمود: «من، سلامتِ آنها را ضمانت مى‏كنم».

عمر، ساكت ماند و پاسخى نداد. حسين عليه‏السلام، از او روى گردانْد و در حال باز گشت فرمود: «تو را چه شده است ؟! خداوند، تو را هر چه زودتر در بسترت بكُشد و تو را در روز حَشْر و نشرت، نيامرزد! به خدا سوگند، اميد دارم كه جز اندكى از گندم عراق، نخورى !».

راوى مى‏گويد: عمر بن سعد به نزد لشكرش باز گشت كه ديد نامه عبيد اللّه‏ بن زياد رسيده و در آن، عمر بن سعد را نكوهيده و به او گفته است: «اى ابن سعد! [علّت] اين سستى و تأخير چيست؟ ببين، اگر حسين و يارانش بيعت كردند و به حكم من گردن نهادند، آنها را دست بسته، روانه كن و اگر از اين كار خوددارى كردند، با آنها بجنگ و آنان را بكُش و مُثله كن كه سزامند اين هستند. نيز چون حسين را كُشتى، بر پشت


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
638

وشرب الحسين من القرب ومن كان معه.

قال: ثمّ أرسل الحسين رحمه‏الله إلى عمر بن سعد إنّي اُريد أن اُكلّمك فالقني الليلة بين عسكري وعسكرك.

قال: فخرج إليه عمر بن سعد في عشرين فارساً، وأقبل الحسين في مثل ذلك، فلمّا التقيا أمر الحسين أصحابه فتنحّوا عنه، وبقي معه أخوه العبّاس وابنه عليّ الأكبر (رضي اللّه‏ عنهم)، وأمر عمر بن سعد أصحابه فتنحّوا عنه، وبقي معه حفص ابنه وغلام له يقال له: لاحق.

فقال له الحسين رضى‏الله‏عنه: ويحك يا ابن سعد! أما تتّقي اللّه‏ الذي إليه معادك أن تقاتلني وأنا ابن مَن علمت يا هذا من رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم؟! فاترك هؤاء وكن معي فإنّي اُقرّبك إلى اللّه‏ عز و جل !

فقال له عمر بن سعد: أبا عبداللّه‏، أخاف أن تهدم داري، فقال له ۵ / ۹۱

الحسين رضى‏الله‏عنه: أنا أبنيها لك.

فقال: أخاف أن تؤذ ضيعتي، فقال الحسين: أنا أخلف عليك خيراً منها من مالي بالحجاز.

قال: فلم يجب عمر إلى شيء من ذلك، فانصرف عنه الحسين رضى‏الله‏عنه وهو يقول: ما لك ذَبَحَكَ اللّه‏ من على فراشك سريعاً عاجلاً، ولا غفر اللّه‏ لك يوم حشرك ونشرك، فو اللّه‏، إنّي لأرجو أن لا يأكل من برّ العراق إلاّ يسيراً.

قال: ورجع عمر بن سعد إلى معسكره، وإذا كتاب عبيد اللّه‏ بن زياد قد أقبل على عمر بن سعد يؤّبه فيه ويقول له: يا ابن سعد، ما هذه الفترة والمطاولة؟ انظر إن بايع الحسين وأصحابه ونزلوا على حكمي فابعث بهم سلماً، وإن أبوا ذلك فازحف إليهم حتّى تقتلهم وتمثّل بهم؛ فإنّهم لذلك مستحقّون، فإذا قتلت الحسين فأوطئ الخيل

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8551
صفحه از 726
پرینت  ارسال به