637
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

جنگيدند كه حبيب بن مُظاهر، فرياد كشيد: واى بر تو، اى اَزرَق ! به ما چه كار دارى ؟ ما را وا گذار!

آن دو گروه، به سختى با هم جنگيدند. قبيله بنى اسد، چون چنين ديدند، گريختند و به خانه‏هايشان، باز گشتند.

حبيب بن مُظاهر نيز به سوى حسين عليه‏السلام باز گشت و ماجرا را براى او گفت. امام عليه‏السلام فرمود: «هيچ قدرت و توانى، جز با خواستِ خداى والاى بزرگ، انجام نمى‏پذيرد !».

راوى مى‏گويد: آن گاه ابن زياد به عمر بن سعد نوشت: «امّا بعد، به من خبر رسيده كه حسين، خود و فرزندانش آب مى‏نوشند و چاه‏هايى حفر و علم‏هايى نصب كرده‏اند. بنگر. چون اين نامه‏ام به دستت رسيد، تا مى‏توانى از حفر چاه به وسيله آنها جلوگيرى كن و بر آنها تنگ بگير و مگذار كه يك قطره از آب فرات بنوشند و با آنان همان كن كه با پرهيزگار پاك، عثمان بن عفّان كردند. والسلام!».

راوى مى‏گويد: پس از اين نامه، عمر بن سعد، نهايت سختگيرى را بر آنها اعمال كرد و مردى به نام عمرو بن حجّاج زبيدى را خواست و سواران فراوانى را همراهش كرد و به او فرمان داد كه بر شريعه۱ رو به روى لشكر حسين عليه‏السلام فرود آيد. او بر شريعه فرود آمد و مردى از ياران عمر بن سعد به حسين عليه‏السلام ندا داد و گفت: تو قطره‏اى از اين آب نخواهى چشيد تا آن كه مرگ را مزمزه كنى يا اين كه به حكم امير مؤمنان يزيد و حكم عبيد اللّه‏ بن زياد، گردن نهى!

راوى مى‏گويد: تشنگى بر حسين عليه‏السلام و يارانش شدّت گرفت و نزديك بود كه از تشنگى بميرند. از اين رو برادرش عبّاس را فرا خواند و او را به همراه سى سوار، بيست پياده و بيست مشك، روانه كرد. آنها در دلِ شب تا نزديك فرات پيش آمدند كه عمرو بن حجّاج گفت: اينها كيستند؟

گفتند: مردانى از ياران حسين‏اند كه آب مى‏خواهند.

بر سرِ آب، جنگ سختى درگرفت و برخى جنگيدند و برخى مشك‏ها را پُر مى‏كردند تا آن كه همه مشك‏ها پُر شد و گروهى از ياران عمرو، كشته شدند، بى‏آن كه از ياران حسين عليه‏السلام، كسى كشته شود. سپس آن گروه به لشكرگاهشان بازگشتند و حسين عليه‏السلام و

1.. شريعه : آبخور ؛ جايى كه در آن امكان دسترسى افراد و حيوانات به آب رودخانه براى نوشيدن فراهم است . م


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
636

قال: فتناوش القوم بعضهم بعضاً واقتتلوا قتالاً شديداً، وصاح به حبيب بن مظاهر: ويلك يا أزرق، مالك ولنا؟ دعنا! قال: واقتتلوا قتالاً شديداً، فلمّا رأى القوم بذلك انهزموا راجعين إلى منازلهم.

فرجع حبيب بن مظاهر إلى الحسين رضى‏الله‏عنه فأعلمه بذلك الخبر، فقال: لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه‏ العليّ العظيم.

قال: ثمّ إنّ ابن زياد كتب إلى عمر بن سعد: أمّا بعد؛ فقد بلغني أنّ الحسين يشرب الماء هو و أولاده وقد حفروا الآبار ونصبوا الأعلام، فانظر إذا ورد عليك كتابي هذا، فامنعهم من حفر الآبار ما استطعت وضيّق عليهم، ولا تدعهم يشربوا من ماء الفرات قطرة واحدة، وافعل بهم كما فعلوا بالتقيّ النقيّ عثمان بن عفّان رضي اللّه‏ عنه، والسلام.

قال: فعندها ضيّق عليهم عمر بن سعد غاية التضييق ثمّ دعا رجلاً يقال له عمرو بن الحجّاج الزبيدي، فضم إليه خيلاً عظيمة، وأمره أن ينزل على الشريعة التي هي ۵ / ۹۰

حذاء عسكر الحسين رضى‏الله‏عنه، فنزلت الشريعة، ونادى رجل من أصحاب عمر بن سعد بالحسين فقال: إنّك لن تذوق من هذا الماء قطرة واحدة حتّى تذوق الموت غصّة بعد غصّة أو تنزل على حكم أمير المؤمنين يزيد وحكم عبيد اللّه‏ بن زياد!!

قال: فاشتدّ العطش من الحسين وأصحابه وكادوا أن يموتوا عطشاً، فدعا بأخيه العبّاس رحمه‏الله وصيّر إليه ثلاثين فارساً وعشرين راجلاً وبعث معهم عشرين قربة، فأقبلوا في جوف الليل حتّى دنوا من الفرات، فقال عمرو بن الحجّاج: مَن هذا؟

فقالوا: رجال من أصحاب الحسين يريدون الماء! فاقتتلوا على الماء قتالاً عظيماً، فكان قوم يقتتلون وقوم يملئون القرب حتّى ملئوها، فقتل من أصحاب عمرو جماعة ولم يقتل من أصحاب الحسين أحد. ثم رجع القوم إلى معسكرهم

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8588
صفحه از 726
پرینت  ارسال به