621
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

گفت: چرا نامه‏اى را كه همراهت بود، پاره پاره كردى؟

گفت: از بيم آن كه به مضمونش پى ببرى.

گفت: اين نامه از سوى چه كسى و براى چه افرادى بود؟

گفت: از حسين عليه‏السلام به سوى گروهى از كوفيان كه نام آنها را نمى‏دانم.

راوى مى‏گويد: ابن زياد به شدّت خشمگين شد و سپس گفت: به خدا سوگند، از من جدا نمى‏شوى، مگر آن كه نام‏هاى مخاطبان اين نامه‏ها را به من بگويى يا آن كه به بالاى منبر بروى و حسين و پدر و برادرش را دشنام دهى، تا از دست من نجات يابى؛ وگر نه قطعه قطعه‏ات مى‏كنم.

قيس گفت: امّا نام مخاطبان نامه را نمى‏گويم؛ امّا لعنت گفتن بر حسين و پدر و برادرش را انجام مى‏دهم.

راوى مى‏گويد: پس فرمان داده شد و او را به درونِ مسجد اعظم بردند. وى از منبر بالا رفت و مردم را برايش گِرد آوردند تا همگى لعنت كردن او را بشنوند. هنگامى كه قيس دانست كه مردم گِرد آمده‏اند، برخاست و پس از حمد و ثناى الهى و درود فرستادن بر محمّد و خاندان محمّد و طلب رحمت فراوان براى على و فرزندانش، عبيد اللّه‏ بن زياد و پدرش را لعنت كرد و گردنكشان بنى‏اميه را نيز تا آخرين فردشان، لعنت كرد و سپس، مردم را به يارى حسين بن على عليه‏السلام دعوت كرد.

اين را به عبيد اللّه‏ بن زياد خبر دادند. [فرمان داد] او را به بالاى قصر بردند و با سر به زمين انداختند و درگذشت ـ رحمت خدا بر او باد ـ.

اين خبر به حسين عليه‏السلام رسيد. بر او اشك ريخت و سپس گفت: «خدايا! براى ما و پيروانت، جايگاهى با كرامت نزد خودت قرار ده و در جايگاه رحمتت، ما و ايشان را گِرد هم آور، كه تو بر هر كارى توانايى».

راوى مى‏گويد: مردى از پيروان حسين عليه‏السلام به نام هلال برخاست و گفت: اى پسر دختر پيامبر خدا! مى‏دانى كه جدّت، پيامبر خدا، [نيز] اين‏گونه نبود كه خداوند، محبتّش را در دل همه بيندازد و مطابق خواست خدا با او رفتار كنند. ميان همراهان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هم منافقانى بودند كه به ظاهر، ادّعاى يارى مى‏كردند و در دل، هواى خيانت داشتند. در پيشِ روى او [با زبان و رويى]شيرين‏تر از عسل بودند و پشتِ سر، تلخ‏تر از حنظل۱ بودند.

تا آن كه خداى عز و جل، جان او را گرفت. پدرت على عليه‏السلام نيز اين‏گونه بود. گروهى بر يارى‏اش گِرد آمدند و منافقان و فاسقان و از دين بيرون رفتگان و ستم‏پيشگان با او

1.. حَنظَل ، هندوانه ابو جهل و بسيار تلخ است .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
620

قال: فلِمَ خرقت الكتاب الذي كان معك؟ قال: خوفاً، حتّى لا تعلم ما فيه! قال: وممّن كان هذا الكتاب وإلى مَن كان؟ فقال: كان من الحسين إلى جماعة من أهل الكوفة لا أعرف أسماءهم.

قال: فغضب ابن زياد غضباً عظيماً، ثمّ قال: واللّه‏، لا تفارقني أبداً أو تدلّني على هؤاء القوم الذي كتب إليهم هذا الكتاب، أو تصعد المنبر فتسبّ الحسين وأباه وأخاه، فتنجو من يدي أو لاُقطّعنّك.

فقال قيس: أمّا هؤاء القوم فلا أعرفهم، وأمّا لعنة الحسين وأبيه وأخيه فإنّي أفعل.

قال: فأمر به فاُدخل المسجد الأعظم، ثمّ صعد المنبر وجمع له الناس ۵ / ۸۱

ليجتمعوا ويسمعوا اللعنة، فلمّا علم قيس أنّ الناس قد اجتمعوا وثب قائماً، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ صلّى على محمّد وآله، وأكثر الترحّم على عليّ وولده، ثمّ لعن عبيد اللّه‏ بن زياد، ولعن أباه، و لعن عتاة بني اُميّة عن آخرهم، ثمّ دعا الناس إلى نصرة الحسين بن عليّ.

فاُخبر بذلك عبيد اللّه‏ بن زياد فاُصعد على أعلى القصر، ثمّ رمي به على رأسه فمات رحمه‏الله.

و بلغ ذلك الحسين فاستعبر باكياً، ثم قال: اللّهمّ اجعل لنا ولشيعتك منزلاً كريماً عندك واجمع بيننا وإيّاهم في مستقرّ رحمتك، إنّك على كلّ شيء قدير.

قال: فوثب إلى الحسين رجل من شيعته يقال له: هلال، فقال: يا ابن بنت رسول اللّه‏، تعلم أنّ جدّك رسول اللّه‏ لا يقدر أن يشرب اللّه‏ الخلائق محبّته، ولا أن يرجعوا من أمرهم إلى ما يحبّ، وقد كان منهم منافقون يبدونه النصر ويضمرون له الغدر، يلقونه بأحلى من العسل ويلحقونه بأمرّ من الحنظل، حتّى توفّاه اللّه‏ عز و جل، وأنّ أباك عليّاً قد كان في مثل ذلك، فقوم أجمعوا على نصره وقاتلوا معه المنافقين

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8290
صفحه از 726
پرینت  ارسال به