617
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

بر خورد كه با سپاهش نمايان شدند.

حسين عليه‏السلام فرمود: «از پشتِ سرت چه خبر، اى پسر يزيد ؟ مگر تو دستور ندادى كه از اين راه برويم ؟ ما چنين كرديم و رأى تو را پذيرفتيم».

حُر گفت: راست مى‏گويى ؛ ولى اين، نامه عبيد اللّه‏ بن زياد است كه به دستم رسيده و مرا بر سختگيرى در كار تو، وا مى‏دارد.

حسين عليه‏السلام فرمود: «بگذار تا در دهكده نينوا يا غاضريّه فرود آييم».

حُر گفت: به خدا سوگند، نمى‏توانم. اين، فرستاده عبيد اللّه‏ بن زياد است. او را بر مراقبت از من، گماشته است.

حسين بن على عليه‏السلام به سراغ مردى از يارانش به نام زُهَير بن قَين بَجَلى آمد. زُهَير گفت: اى پسر دختر پيامبر! بگذار با اينها نبرد كنيم ؛ چرا كه نبرد ما با اينان در اين ساعت، آسان‏تر از نبرد با كسانى است كه پس از اينها مى‏آيند.

حسين عليه‏السلام فرمود: «درست مى‏گويى، اى زُهَير ؛ ولى من آغاز كننده نخواهم بود تا آنان، نبرد را آغاز كنند».

زُهَير گفت: پس ما را ببر تا به كربلا برسيم. آن جا كنارِ فرات است. آن جا فرود مى‏آييم و اگر با ما به نبرد پرداختند، با آنان نبرد مى‏كنيم و از خداوند، بر ضدّ آنها مدد مى‏جوييم.

چشمان حسين عليه‏السلام اشك‏آلود شد و سپس فرمود: «بار خدايا! بار خدايا ! به تو پناه مى‏برم از كرب و بلا».

حسين عليه‏السلام در آن جا فرود آمد و حُر نيز با هزار جنگجو در برابرش فرود آمد.

نامه امام حسين عليه‏السلام به كوفيان

حسين عليه‏السلام كاغذ و دواتى خواست و به بزرگان كوفه ـ آنهايى كه گمان مى‏بُرد با او هم‏عقيده‏اند ـ چنين نوشت:

«بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. از حسين بن على، به سليمان بن صُرَد، مسيّب بن نجبه، رفاعة بن شدّاد و عبد اللّه‏ بن وال و گروه مؤمنان. امّا بعد، مى‏دانيد كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در روزگار حياتش فرمود: "هر كس حاكمى ستمگر را ببيند كه حرام را حلال شمرده و يا عهد


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
616

ظهر له أيضاً في جيشه، فقال الحسين: ما وراءك يا ابن يزيد! أليسَ قد أمرتنا أن نأخذ على الطريق فأخذنا وقبلنا مشورتك؟ فقال: صدقت، ولكن هذا كتاب عبيد اللّه‏ بن زياد قد ورد عليّ يؤّبني ويعنّفني في أمرك.

فقال الحسين: فذرنا حتّى ننزل بقرية نينوى أو الغاضرية، فقال الحرّ: لا واللّه‏، ما أستطيع ذلك، هذا رسول عبيد اللّه‏ بن زياد معي، وربّما بعثه عيناً عليَّ.

قال: فأقبل الحسين بن عليّ على رجل من أصحابه يقال له: زهير بن القين ۵ / ۷۹

البجلي، فقال له: يا ابن بنت رسول اللّه‏، ذرنا حتّى نقاتل هؤاء القوم، فإن قتالنا الساعة نحن وإيّاهم أيسر علينا وأهون من قتال من يأتينا من بعدهم.

فقال الحسين: صدقت يا زهير، ولكن ما كنت بالذي أنذرهم بقتال حتّى يبتدروني.

فقال له زهير: فسر بنا حتّى نصير بكربلاء فإنّها على شاطئ الفرات، فنكون هنالك، فإن قاتلونا قاتلناهم واستعنا باللّه‏ عليهم.

قال: فدمعت عينا الحسين، ثمّ قال: اللّهمّ، ثمّ اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الكرب والبلاء! قال: ونزل الحسين في موضعه ذلك، ونزل الحرّ بن يزيد حذاءه في ألف فارس، ودعا الحسين بدواة وبياض وكتب إلى أشراف الكوفة ممّن كان يظنّ أنّه على رأيه.

ذكر كتاب الحسين رضى‏الله‏عنه إلى أهل الكوفة

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم

من الحسين بن عليّ، إلى سليمان بن صرد والمسيّب بن نجبة ورفاعة بن شدّاد وعبداللّه‏ بن وال، وجماعة المؤمنين، أمّا بعد؛ فقد علمتهم أنّ رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم قد قال

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7926
صفحه از 726
پرینت  ارسال به