مالت نيازى نداريم. من كسى نيستم كه از گمراه كنندگان يارى گيرم؛۱ زيرا از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه مىفرمايد: "هر كس فراخوانِ اهل بيت مرا بشنود و آنها را بر حقّشان يارى ندهد، جز اين نيست كه خداوند، او را به رو در آتش مىافكند"».
آن گاه حسين عليهالسلام از نزد او رفت و به سوى كاروان خود باز گشت.
صبح فردا كه حسين عليهالسلام حركت كرد، ابن حر، بر از دست دادن فرصت يارى ايشان، پشيمان شد و چنين سرود:
تا زندهام، حسرت آن را به دل خواهم داشت:
اين ترديد و دودلىام را
هنگامى كه حسين عليهالسلام از من خواست، يارىاش مىدهم
بر ضدّ دشمنان و تفرقهافكنان.
اگر يك روز، او را با جانم يارى مىدادم
روز ملاقات [خدا] به كرامت، دست مىيافتم.
جانم را به فداى فرزند محمّد صلىاللهعليهوآله مىكردم
پس وداع كرد و پشت كرد و رفت
بامداد شبى كه در منزلگاه [بنى مقاتل] با من گفت:
آيا ما را وا مىنهى و عزم بر جدايى دارى؟
اگر شعله[ى فراق] بتواند قلب زندهاى را بشكند.
قلب من از غم او، پارهپاره است.
آن كه حسين را يارى داد، رستگار شد
و دورويان زيانكار، ناكام شدند.
ماجراى حُرّ بن يزيد رياحى، هنگامى كه عبيد اللّه بن زياد، او را به نبرد با حسين بن على فرستاد
راوى مىگويد: حُرّ بن يزيد با هزار سوار از ياران عبيد اللّه بن زياد، در حالى كه غرق در سلاح بودند و جز حدقه چشمهايشان ديده نمىشد با حسين عليهالسلام رو به رو شدند. هنگامى كه حسين ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ آنها را ديد، ميان يارانش ايستاد و حر نيز چنين كرد. حسين عليهالسلام فرمود: «اى جمعيّت ! شما چه كسانى هستيد؟». گفتند: ما ياران امير، عبيد اللّه بن زياد هستيم.
حسين عليهالسلام فرمود: «چه كسى فرمانده شماست؟». گفتند: حرّ بن يزيد رياحى.