547
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

راوى مى‏گويد: عبيد اللّه‏ بن زياد، خاموش ماند و از منبر، فرود آمد و وارد كاخ فرماندارى شد. مسلم بن عقيل از ورود عبيد اللّه‏ بن زياد و سخن او آگاه شد و گويى بر جان خود ترسيد. از اين رو، در دلِ شب، از خانه‏اى كه در آن بود، بيرون آمد و به خانه هانى بن عروه مِذحَجى وارد شد. هنگامى كه هانى او را ديد، پيش پايش برخاست و گفت: چه خبر شده است، فدايت شوم؟

مسلم گفت: مى‏دانى چه شده است؟ اين عبيد اللّه‏ بن زياد، فاسق فرزند فاسق، به كوفه در آمده و من از جان خود ترسيدم و به سوى تو آمدم تا مرا جا و پناهم دهى تا ببينم چه مى‏شود.

هانى بن عروه به او گفت: فدايت شوم! به خدا سوگند، بارى بيش از اندازه بر دوشم نهادى. اگر به خانه‏ام وارد نشده بودى، دوست مى‏داشتم كه باز گردى، جز آن كه براى خود ننگ مى‏دانم مردى را باز گردانم كه به پناه من درآمده است. پس به بركت خدا، فرود آى.

راوى مى‏گويد: مسلم بن عقيل، در خانه هانى مِذحَجى فرود آمد. عبيد اللّه‏ بن زياد، در پىِ او بود؛ ولى كسى را نمى‏يافت كه به او ره‏نمونش كند و شيعيان هم در خانه هانى به نزد مسلم رفت و آمد مى‏كردند و پنهانى با حسين عليه‏السلام بيعت مى‏كردند. مسلم بن عقيل نيز نام آنان را مى‏نوشت و از ايشان، عهد و پيمان مى‏گرفت تا به ديگرى ميل نكنند و عذرى نياورند، تا آن جاكه مسلم بن عقيل با بيست هزار و اندى بيعت كرد.

راوى مى‏گويد: مسلم بن عقيل، آهنگِ شوريدن بر عبيد اللّه‏ بن زياد را داشت كه هانى، او را از اين كار، باز داشت و گفت: عجله نكن كه خيرى در عجله نيست.

عبيد اللّه‏ بن زياد، يكى از وابستگانش به نام مِعقَل را خواست و گفت: اين، سه هزار درهم است. بگير و مسلم بن عقيل را در هر جاى كوفه كه باشد، برايم پيدا كن و چون جايش را فهميدى، به نزد او برو و به او وانمود كن كه از پيروان او و بر مذهب وى هستى و اين سه هزار درهم را به او بده و بگو: از اين بر ضدّ دشمنت، يارى بگير. چون سه هزار درهم را به او پرداختى، به تو اعتماد مى‏كند و از تو مطمئن مى‏شود و چيزى از كارش را از تو پنهان نمى‏كند. صبح فردا، با اخبار به دست آورده، نزد من مى‏آيى.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
546

قال: فسكت عبيد اللّه‏ بن زياد ونزل عن المنبر فدخل قصر الإمارة.

و سمع بذلك مسلم بن عقيل بقدوم عبيد اللّه‏ بن زياد وكلامه، فكأنّه اتّقى على نفسه، فخرج من الدار التي هو فيها في جوف الليل حتّى أتى دار هانئ بن عروة المذحجي رحمه‏الله فدخل عليه، فلمّا رآه هانئ قام إليه وقال: ما وراءك جعلت فداك؟

فقال مسلم: ورائي ما علمت، هذا عبيد اللّه‏ بن زياد الفاسق ابن الفاسق قد قدم الكوفة فاتّقيته على نفسي، وقد أقبلت إليك لتجيرني وتأويني حتّى أنظر إلى ما يكون.

فقال له هانئ بن عروة: جعلت فداك! واللّه‏ لقد كلّفتني شططاً! ولولا دخولك داري لأحببت أن تنصرف، غير أنّي أرى ذلك عاراً عليّ أن يكون رجل أتاني مستجيراً، فانزل على بركة اللّه‏. قال: فنزل مسلم بن عقيل في دار هانئ المذحجي.

و جعل عبيد اللّه‏ بن زياد يسأل عنه فلم يجد من يرشده عليه، وجعلت الشيعة تختلف إلى مسلم رحمه‏الله في دار هانئ ويبايعون للحسين سرّاً، ومسلم بن عقيل يكتب أسماءهم ويأخذ عليهم العهود والمواثيق، لا يركنون ولا يعذرون، حتّى بايع مسلم بن عقيل نيّف وعشرون ألفاً.

۵ / ۴۱

قال: وهمّ مسلم بن عقيل أن يثب إلى عبيد اللّه‏ بن زياد فيمنعه هانئ من ذلك ويقول: لا تعجل؛ فإن العجلة لا خير فيها.

و دعا عبيد اللّه‏ بن زياد بمولى له: يقال له: معقل فقال: هذه ثلاثة آلاف درهم خذها إليك والتمس لي مسلم بن عقيل حيث كان من الكوفة، فإذا عرفت موضعه، فادخل إليه وأعلمه أنّك من شيعته وعلى مذهبه، وادفع إليه هذه الثلاثة آلاف درهم وقل له: استعن بهذه على عدوّك، فإنّك إذا دفعت إليه الثلاثة آلاف درهم وثق بناحيتك واطمأنّ عليك، ولم يكتمك من أمره شيئاً، وفي غداة غد تعدو

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8401
صفحه از 726
پرینت  ارسال به