505
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

خودتان واگذار مى‏كند. از اين همراه ما، عبد اللّه‏ بن مطيع، دست برداريد و آزادش كنيد كه ما حقّى از شما بر گردن او نمى‏بينيم و جرمى ثابت شده بر او نمى‏دانيم. پس اگر مى‏پنداريد كه او را براى حقى بازداشت كرده‏ايد، چنين كنيد، و اگر او را به حدس و گمان بازداشت كرده‏ايد، ما نمى‏گذاريم كه همراهمان، مظلومانه، زندانى شود.

مروان گفت: ما تنها به جهت فرمان امير مؤمنان يزيد، او را بازداشت كرده‏ايم. شما در اين باره به يزيد، نامه بنويسيد و ما نيز مى‏نويسيم. جز آنچه دوست داريد، نمى‏شود.

راوى مى‏گويد: ابوجَهْم بن حُذَيفه عدوى برجست و گفت: ما و شما به نامه‏نگارى مشغول باشيم و فرزند عجما، زندانى باشد؟! نه! به خدا سوگند، اين، هيچ گاه نمى‏شود.

سپس قبيله عدى، برجستند و رفتند و جلوى در زندان جمع شدند و به درون زندان ريختند و عبد اللّه‏ بن مُطيع و نيز همه زندانيان را بيرون آوردند، بى آن كه كسى متعرّض آنان شود.

وليد بن عتبه، از اين واقعه، اندوهگين شد و خواست آن را به يزيد گزارش كند؛ امّا درنگ كرد و ننوشت.

راوى مى‏گويد: امّا حسين عليه‏السلام صبحِ فردا از خانه‏اش بيرون آمد تا اخبار را بشنود كه مروان بن حكم را در ميان راه ديد. مروان به او گفت: ابا عبد اللّه‏، من خيرخواه تو هستم. از من پيروى كن تا راه يابى و به مقصد برسى.

حسين عليه‏السلام فرمود: «سخنت چيست؟ بگو تا بشنوم!». مروان گفت: سخنم اين است كه تو را به بيعت با امير مؤمنان يزيد، فرمان مى‏دهم كه آن عطيّه‏اى الهى در دين و دنياى توست.

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام كلمه استرجاع را بر زبان آورد و گفت: «انّا للّه‏ وإنّا اليه راجعون»! با اسلام بايد بدرود گفت، اگر امّت به رهبرى چون يزيد، گرفتار شود !».

آن گاه حسين عليه‏السلام به مروان رو كرد و فرمود: «واى بر تو! آيا مرا به بيعت با يزيد ـ كه مردى فاسق است ـ، فرمان مى‏دهى؟ اى گم‏راه خطاكار! سخنى ناروا و دور از حق گفتى. تو را بر سخنت نكوهش نمى‏كنم؛ زيرا تو هنوز در پشتِ پدرت حَكَم بن ابى العاص بودى كه پيامبر خدا تو را لعنت كرد و نفرين شده پيامبر خدا، جز اين كه به بيعت يزيد فرا بخواند، راهى ندارد و جز اين از او بر نمى‏آيد».


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
504

اللّه‏ إلى أنفسكم، فكفّوا عن صاحبنا هذا عبداللّه‏ بن مطيع وخلّوا سبيله، فإنّا لا نعلم أنّ لكم عليه سبيلاً ولا حقّاً تحبسونه به، فإن زعمتم أنّكم ما حبستموه إلاّ لحقٍّ فافعلوا ذلك، وإن كنتم إنّما حبستموه على الظنّ فإنّا لا ندع صاحبنا يحبس مظلوماً.

فقال مروان: إنّما نحن حبسناه بأمر أمير المؤمنين يزيد، وعليكم أن تكتبوا في ذلك إلى أمير المؤمنين ونكتب نحن أيضاً، فإنّه لا يكون إلاّ ما تحبّون.

قال: فوثب أبو جهم بن حذيفة العدوي فقال: نكتب وتكتبون وابن العجماء محبوس؟! لا واللّه‏، لا يكون ذلك أبداً.

ثمّ وثب بنو عدي فجعلوا يحضرون حتّى صاروا إلى باب السجن، فاقتحموا على عبداللّه‏ بن مطيع، فأخرجوه وأخرجوا كلّ من كان في السجن ولم يتعرّض إليهم أحد.

فاغتمّ لذلك الوليد بن عتبة وأراد أن يكتب بذلك إلى يزيد، فلبث ولم يكتب.

قال: وأصبح الحسين من الغد خرج من منزله ليستمع الأخبار، فإذا هو ۵ / ۱۷

بمروان بن الحكم قد عارضه في طريقه، فقال: أبا عبداللّه‏، إنّي لك ناصح فأطعني ترشد وتسدّد.

فقال الحسين: وما ذلك قل حتّى أسمع! فقال مروان: أقول إنّي آمرك ببيعة أمير المؤمنين يزيد، فإنّه خولك في دينك ودنياك، قال: فاسترجع الحسين وقال: إِنَّا للّه‏ِِ وإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! و على الإسلام السلام إذ قد بليت الاُمّة براع مثل يزيد! ثمّ أقبل الحسين على مروان وقال: ويحك! أ تأمرني ببيعة يزيد وهو رجل فاسق؟! لقد قلت شططاً من القول يا عظيم الزلل! لا ألومك على قولك؛ لأنّك اللعين الذي لعنك رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم وأنت في صلب أبيك الحكم بن أبي العاص، فإنّ مَن لعنه رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم لا يمكن له ولا منه إلاّ أن يدعو إلى بيعة يزيد.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8199
صفحه از 726
پرینت  ارسال به