451
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

و خود آن سنگ‏دل پياده شد و سر حضرت را بريد. آن گاه آن سر مقدّس را به خولى سپرد و گفت: نزد امير عمر بن سعد ببر. سپس آن بى‏شرمان براى ربودن جامه‏ها و برهنه كردن آن جناب روى آوردند. پس پيراهنش را اسحاق بن حياة حضرمى بربود، زيرجامه آن بزرگوار را ابجر بن كعب ربود، عمامه‏اش را اخنس بن مرثد برد، شمشيرش را مردى از بنى دارم برد، و آنچه اسب و شتر و اثاث بود، همه را غارت كردند و جامه‏ها و زينت‏آلات زنان را نيز بردند.

حميد بن مسلم گويد: به خدا من زنى از خاندان آن جناب را ديدم كه جامه‏اش را به تن نگه مى‏داشت كه نبرند و در اين باره پافشارى مى‏كرد؛ ولى سرانجام به زور از تنش كشيدند و بردند. سپس برفتيم تا به على بن الحسين عليه‏السلام كه بيمار سختى بود و روى فرشى افتاده بود، رسيديم. گروهى از پيادگان همراه شمر سر رسيدند. پس به شمر گفتند: آيا اين بيمار را نمى‏كشى؟ من گفتم: سبحان اللّه‏! آيا كودكان را هم مى‏كشند؟ جز اين نيست كه اين، كودكى است و همين بيمارى كه دارد، او را بس است! پس پيوسته آن جا بودم تا آنان را از او دور كردم. عمر بن سعد به در خيمه‏ها آمد، زنان در روى او فرياد زدند و گريستند.

پس عمر بن سعد به همراهانش فرياد زد: هيچ كس داخل خيمه اين زن‏ها نشود، و كسى متعرّض اين كودك بيمار نگردد. پس زنان از او درخواست كردند آنچه از آنان ربوده‏اند، به آنان بازگردانند تا بدانها خود را بپوشانند. عمر فرياد زد: هر كس چيزى از زنان برده، بدانها بازگرداند، و به خدا هيچ كس چيزى پس نياورد !

پس گروهى را به خيمه‏ها و سراپرده زنان و على بن الحسين عليه‏السلام به پاسدارى واداشت و گفت: ايشان را نگهبانى كنيد كه كسى از ايشان بيرون نرود و كسى به آنان آزارى نرساند. سپس به جاى خويش بازگشت و در ميان لشكر فرياد زد: كيست كه سخن مرا در باره حسين بپذيرد و با اسب خويش بدنش را لگدكوب كند؟ ده تن انجام دادن اين كار را پذيرفتند كه از آن جمله بود اسحاق بن حياة، و اخنس بن مرثد. پس اينان با اسبان خويش بدن شريف حسين عليه‏السلام را لگدكوب كردند بدان سان كه استخوان‏هاى پشت آن بزرگوار را در هم شكستند.

عمر بن سعد در همان روز كه روز عاشورا بود، سر مقدّس حسين عليه‏السلام را با خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم ازدى به سوى عبيد اللّه‏ بن زياد فرستاد و دستور داد كه سرهاى مقدّس ديگر از ياران و جوانان بنى هاشم را جدا كنند و آنها هفتاد و دو سر بود و آنها را با شمر بن


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
450

ونزل شمر إليه فذبحه، ثمّ دفع رأسه إلى خوليّ بن يزيد، فقال: أحمله إلى الأمير عمر بن سعد.

ثمّ أقبلوا على سلب الحسين عليه‏السلام، فأخذ قميصه إسحاق بن حياة الحضرمي، وأخذ سراويله أبجر بن كعب، وأخذ عمامته أخنس بن مرثد، وأخذ سيفه رجل من بني دارم، وانتهبوا رحله وإبله وأثقاله، وسلبوا نساءه.

قال حميد بن مسلم: فواللّه‏، لقد كنت أرى المرأة من نسائه وبناته وأهله تنازع ثوبها عن ظهرها حتّى تغلب عليه، فيذهب به منها، ثمّ انتهينا إلى عليِّ بن ۲ / ۱۱۳

الحسين عليه‏السلام، وهو منبسط على فراش، وهو شديد المرض، ومع شمر جماعة من الرجّالة فقالوا له: ألا نقتل هذا العليل؟ فقلت: سبحان اللّه‏! أيقتل الصبيان؟ إنّما هو صبّي وإنّه لما به، فلم أزل حتّى رددتهم عنه.

وجاء عمر بن سعد فصاح النساء في وجهه وبكين، فقال لأصحابه: لا يدخل أحد منكم بيوت هؤاء النسوة، ولا تعرّضوا لهذا الغلام المريض، وسألته النسوة ليسترجع ما أخذ منهنّ ليتسترن به، فقال: من أخذ من متاعهنَّ شيئاً فليردّه عليهنّ؟ فواللّه‏، ما ردّ أحد منهم شيئاً، فوكل بالفسطاط وبيوت النساء وعليّ بن الحسين جماعة ممّن كانوا معه، وقال: احفظوهم لئلاّ يخرج منهم أحد، ولا تسيئنَّ إليهم.

ثمّ عاد إلى مضربه ونادى في أصحابه: من ينتدب للحسين فيوطئه فرسه؟ فانتدب عشرة، منهم: إسحاق بن حياة، وأخنس بن مرثد، فداسوا الحسين عليه‏السلام بخيولهم حتّى رضّوا ظهره.

وسرّح عمر بن سعد من يومه ذلك ـ وهو يوم عاشوراء ـ برأس الحسين عليه‏السلام مع خوليّ بن يزيد الأصبحي وحميد بن مسلم الأزدي إلى عبيد اللّه‏ بن زياد، وأمر برؤس الباقين من أصحابه وأهل بيته فَنُظِّفَت، وكانت اثنين وسبعين رأساً، وسرّح

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8070
صفحه از 726
پرینت  ارسال به