يارىِ او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از يارىاش برداشتيد. پس به روى او آمدهايد، مىخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را به دست گرفته، راه نفس كشيدن را بر او بستهايد، و از هر سو او را محاصره كردهايد و از رفتن به سوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيرىاش مىكنيد. بدان سان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده، نه مىتواند سودى به خود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند. و آب فراتى كه يهود و نصارا و مجوس مىآشامند و خوكهاى سياه و سگان در آن مىغلطند، به روى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا به جايى كه تشنگى ايشان را به حال بيهوشى انداخته. چه بد رعايت محمّد صلىاللهعليهوآله را در باره فرزندانش كرديد ! خدا در روز تشنگى [محشر]، شما را سيراب نكند!
پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر [كه چنين ديد] بيامد تا پيش روى حسين عليهالسلام ايستاد.
[مبارزه اصحاب امام و شهادت آنان و...]
عمر بن سعد فرياد زد: اى دريد! پرچم را نزديك آر. پس دريد، پرچم را نزديك آورد و سپس عمر بن سعد، تيرى به كمان گذارد و به سوى لشكر حسين عليهالسلام پرتاب كرد و گفت: گواهى دهيد كه من نخستين كسى بودم كه تير رها كردم. به دنبال او لشكرش تيرها را رها كردند و به ميدان آمدند و مبارز خواستند. در اين هنگام، يسار غلام زياد بن ابى سفيان به ميدان آمد و عبد اللّه بن عمير [از لشكر امام عليهالسلام] به جنگ او بيرون آمد. يسار گفت: تو كيستى؟ نژاد خويش را براى او گفت. يسار گفت: من تو را نمىشناسم؛ بايد زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر به جنگ من آيد. عبد اللّه بن عمير گفت: اى پسر زن بدكاره! تو به چنان مرتبه نرسيدهاى كه هر كه را تو خواهى به جنگت آيد. سپس حمله سختى بر او افكند و او را به خاك انداخت و همچنان كه سرگرم زدن بود، سالم غلام ابن زياد [به كمك يسار آمد] و بر عبد اللّه حمله افكند. ياران حسين عليهالسلام فرياد زدند: [خويشتن را واپاى كه] اين غلام زرخريد، كار را بر تو سخت نگيرد؟ عبد اللّه چون سرگرم كار خود بود، آمدن او را نفهميد تا آن گاه كه بر سر او رسيد و شمشيرى حواله عبد اللّه كرد. عبد اللّه، دست چپ را سپر كرد و در نتيجه، انگشتان او را پراند؛ ولى بدان زخم اعتنايى نكرد و با شمشير، به سالم حمله كرد و او را نيز بكشت و پس از كشتن آن دو، رجز مىخواند و مىگفت:
اگر مرا نشناسيد من از نژاد كلب هستم،
و همانا من مردى استوار و خشمناكم.
در هنگام پيش آمدهاى ناگوار، سست و ناتوان نيستم.
عمرو بن حجّاج با لشكريانش به ميمنه لشكر حسين عليهالسلام حمله افكند، و چون به ياران آن حضرت نزديك شدند، آنان سر زانو نشسته و نيزههاى خود را به سوى ايشان دراز كردند. اسبان لشكر عمرو كه چنين ديدند، پيش نرفتند و چون خواستند واپس روند، ياران حسين عليهالسلام