397
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

بريزند، و چون چنين كردند، خداوند كسى را بر ايشان مسلّط سازد كه آنان را زبون و پست كند تا بدان جا كه پست‏ترين و زبون‏ترين امّت‏ها شوند».

[برخورد آن حضرت با حُرّ بن يزيد رياحى]

سپس از آن جا رهسپار شد تا به منزل شراف رسيد. چون سحرگاه شد، همچنان به جوانان دستور فرمود آب بسيار بردارند. سپس به راه افتاد و تا نيمه روز راه رفت، و همچنان كه راه مى‏رفت، مردى از همراهان گفت: اللّه‏ اكبر!

حسين عليه‏السلام نيز فرمود: «اللّه‏ اكبر! چرا تكبير گفتى؟». عرض كرد: درختان خرما ديدم. گروهى از اصحاب گفتند: به خدا اين جا سرزمينى است كه ما هرگز درخت خرما در آن نديده‏ايم.

حسين عليه‏السلام فرمود: «پس چه مى‏بينيد؟». گفتند: به خدا مى‏بينيم گوش‏هاى اسب است!

فرمود: «من نيز به خدا همان را مى‏بينم!». سپس فرمود: «ما در اين جا پناهگاهى نداريم كه بدان پناه بريم و آن را در پشت سر قرار دهيم و از يك رو با اين لشكر رو به رو شويم؟».

ما به او گفتيم: چرا اين منزل ذو حسم است كه در سمت چپ شماست. اگر بِدان جا پيشى گيريد، آن جا چنان است كه شما مى‏خواهيد [و تپّه‏اى هست كه آن را پشت سر قرار داده و از يكسو با اين لشكر كه مى‏رسند، رو به رو خواهيد شد]. پس آن حضرت، سمت چپ راه را گرفته ما نيز با او بدان سو رفتيم. چيزى نگذشت كه گردن‏هاى اسبان پيدا شد و چون نيك نگريستيم، از راه به يك‏سو شديم، و چون كه ديدند ما راه را كج كرديم، آنان نيز راه خود را به سوى ما كج كردند، و گويا سرهاى نيزه ايشان شاخ نخل‏ها بود، و پرچم‏هاى آنان گويا بال‏هاى پرندگان بود. پس آنان براى به چنگ آوردن آن پناهگاه به سوى ذى حسم پيشى گرفتند، و ما از آنان پيشى جستيم و آن مكان را در تصرّف خويش درآورديم. حسين عليه‏السلام دستور داد خيمه‏ها و چادرها را در آن جا برپا كردند، و آن لشكر رسيدند و نزديك هزار نفر سوار بودند همراه حرّ بن يزيد تميمى. پس بيامد تا با لشكر خود در گرماى طاقت‏فرساى نيمه‏روز در برابر حسين عليه‏السلام ايستاد، و حسين عليه‏السلام با ياران خود عمامه‏ها بر سر بسته و شمشيرها را به گردن آويزان نموده بودند. حضرت [كه آثار تشنگى در لشكر حر ديد] به جوانان خود فرمود: «اين مردم را آب دهيد و سيرابشان كنيد، و دهان اسبانشان را نيز تر كنيد».

پس چنان كردند، و پيش آمدند و كاسه‏ها و جام‏ها را از آب پركردند و نزديك دهان اسب‏ها مى‏بردند و همين كه سه دهن يا چهار يا پنج دهن مى‏خوردند، از دهان آن اسب دور مى‏كردند و اسب ديگرى را آب مى‏دادند تا همه را به اين كيفيت آب دادند.

على بن طعّان محاربى گويد: من آن روز در لشكر حر بودم و آخرين نفرى بودم كه دنبال


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
396

سلّط اللّه‏ عليهم من يذلّهم حتّى يكونوا أذلّ فرق الاُمم.

ثمّ سار عليه‏السلام من بطن العقبة حتّى نزل شراف، فلمّا كان في السحر أمر فتيانه ۲ / ۷۷

فاستقوا من الماء فأكثروا، ثمّ سار منها حتّى انتصف النهار، فبينا هو يسير إذ كبّر رجل من أصحابه فقال له الحسين عليه‏السلام: اللّه‏ أكبر! لِمَ كبّرت؟ قال: رأيت النخل، فقال له جماعة من أصحابه: واللّه‏، إنّ هذا المكان ما رأينا به نخلة قطّ.

فقال الحسين عليه‏السلام: فما ترونه؟ قالوا: نراه واللّه‏ آذان الخيل، قال: أنا واللّه‏ أرى ذلك، ثمّ قال عليه‏السلام: ما لنا ملجأ نلجأ إليه فنجعله في ظهورنا، ونستقبل القوم بوجه واحد؟ فقلنا: بلى، هذا ذو حسمى۱ إلى جنبك، تميل إليه عن يسارك، فإن سبقت إليه فهو كما تريد.

فأخذ إليه ذات اليسار وملنا معه، فما كان بأسرع من أن طلعت علينا هوادي الخيل فتبيّناها وعدلنا، فلمّا رأونا عدلنا عن الطريق عدلوا إلينا كأنّ أسنّتهم اليعاسيب، وكأنّ راياتهم أجنحة الطير، فاستبقنا إلى ذي حسمى، فسبقناهم إليه، وأمر الحسين عليه‏السلام بأبنيته فضُرِبَت.

۲ / ۷۸

وجاء القوم زهاء ألف فارس مع الحرّ بن يزيد التميمي حتّى وقف هو وخيله مقابل الحسين عليه‏السلام في حرّ الظهيرة، والحسين وأصحابه معتمّون متقلّدوا أسيافهم.

فقال الحسين عليه‏السلام لفتيانه: اسقوا القوم وارووهم من الماء، ورشّفوا الخيل ترشيفاً، ففعلوا وأقبلوا يملؤن القصاع والطساس من الماء، ثمّ يدنونها من الفرس، فإذا عبّ فيها ثلاثاً أو أربعاً أو خمساً عزلت عنه وسقوا آخر، حتّى سقوها كلّها.

فقال عليّ بن الطعّان المحاربي: كنت مع الحرّ يومئذ فجئت في آخر من جاء

1.. في بعض المقاتل «ذو حسم» .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7924
صفحه از 726
پرینت  ارسال به