391
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

ناخوش‏تر از اين نبود كه در جايى با او هم‏منزل شويم، تا اين كه حسين عليه‏السلام برفت و در جايى فرود آمد كه ما نيز جز اين چاره نداشتيم كه در آن جا فرود آييم. پس حسين در يك‏سو فرود آمد و ما نيز در سوى ديگر فرود آمديم. در اين ميان كه ما نشسته بوديم و مشغول خوردن غذايى بوديم، ناگاه مردى از طرف حسين عليه‏السلام نزد ما آمد و سلام كرد. سپس بر ما درآمد و گفت: اى زهير بن قين! همانا ابا عبد اللّه‏ الحسين عليه‏السلام مرا به سوى تو فرستاده است كه [بگويم]به نزد او بروى؟ پس هر كه با ما نشسته بود آنچه در دست داشت انداخت و خموش نشستيم، مانند اين كه پرنده بر سر ماست [هيچ جنبش نمى‏كرديم].

زن زهير به او گفت: سبحان اللّه‏! آيا پسر پيغمبر خدا به سوى تو مى‏فرستد و تو به سوى او نمى‏روى؟ چه شود كه نزدش بروى و سخنش را بشنوى سپس باز گردى؟ زهير بن قين به نزد آن حضرت عليه‏السلام رفت و چيزى نگذشت كه خوش‏حال برگشت بِدان‏سان كه صورتش مى‏درخشيد، و دستور داد خيمه‏هاى او را بكَنند و بارها و اسباب سفر او را به سوى حسين عليه‏السلام ببرند. آن گاه به زنش گفت: تو را طلاق دادم و آزادى، پيش كسان خود برو؛ زيرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوى. سپس به همراهان خود گفت: هر كس از شما مى‏خواهد پيروى من كند، و گر نه اين جا آخرين ديدار ماست. من براى شما حديثى بيان كنم: ما در دريا جنگ كرديم و خداوند، پيروزى بهره ما كرد و غنيمت‏هايى به چنگ آورديم. سلمان فارسى ـ رحمه اللّه‏ ـ [كه در آن جنگ بود] به ما گفت: آيا بدانچه خداوند از اين پيروزى بهره شما كرده و به اين غنيمت‏ها كه به دست آورده‏ايد، خرسند و شادان هستيد؟ گفتيم: آرى. سلمان گفت: هنگامى كه آقاى جوانان آل محمّد را ديدار كنيد، آن گاه در جنگ كردن به همراه او شادان‏تر باشيد از اين غنيمت‏ها كه امروز به دست شما رسيده. [سپس زهير گفت:] اكنون من همه شما را به خدا مى‏سپارم. پس از آن به خدا سوگند كه پيوسته در ميان همراهان حسين عليه‏السلام ببود تا آن كه كشته شد.

عبد اللّه‏ بن سليمان و منذر بن مشمعل ـ كه هر دو از طائفه بنى اسد بودند ـ روايت كنند و گويند: چون ما حج به جاى آورديم، اندوهى نداشتيم جز اين كه در راه به حسين عليه‏السلام برسيم و بنگريم سرانجام كارش به كجا مى‏كشد. پس به سوى كوفه به راه افتاديم و شتران خود را به شتاب مى‏رانديم تا در منزل زرود به آن حضرت رسيديم. چون به او نزديك شديم، مردى را از اهل كوفه ديديم [كه مى‏آيد]. چون حسين عليه‏السلام را ديدار كرد، راه خود را كج كرد و حسين عليه‏السلام ايستاد. گويا مى‏خواست او را ببيند و [چون ديد آن مرد، راه را كج كرد] رهايش كرده به راه افتاد.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
390

أقبلنا من مكّة، فكنّا نساير الحسين عليه‏السلام، فلم يكن شيء أبغض إلينا من أن ننازله في منزل، فإذا سار الحسين عليه‏السلام ونزل منزلاً لم نجد بدّاً من أن ننازله، فنزل الحسين في جانب ونزلنا في جانب، فبينا نحن جلوس نتغذّى من طعام لنا إذ أقبل رسول ۲ / ۷۳

الحسين عليه‏السلام حتّى سلّم، ثمّ دخل، فقال: يا زهير بن القين، إنّ أبا عبداللّه‏ الحسين بعثني إليك لتأتيه.

فطرح كلّ إنسان منّا ما في يده حتّى كأنّ على رؤسنا الطير.

فقالت له امرأته: سبحان اللّه‏! أَيَبعَثُ إليك ابن رسول اللّه‏ ثمّ لا تأتيه؟! لو أتيته فسمعت من كلامه، ثمّ انصرفت.

فأتاه زهير بن القين، فما لبث أن جاء مستبشراً قد أشرق وجهه، فأمر بفسطاطه وثقله ورحله ومتاعه فقوّض وحمل إلى الحسين عليه‏السلام، ثمّ قال لامرأته: أنتِ طالق، الحقي بأهلك، فإنّي لا اُحبّ أن يصيبك بسببي إلاّ خير.

ثمّ قال لأصحابه: من أحبّ منكم أن يتبعني، وإلاّ فهو آخر العهد، إنّي ساُحدّثكم حديثاً: إنّا غزونا البحر، ففتح اللّه‏ علينا وأصبنا غنائم، فقال لنا سلمان الفارسي رضى‏الله‏عنه: أفرحتم بما فتح اللّه‏ عليكم، وأصبتم من الغنائم؟ فقلنا: نعم، فقال: إذا أدركتم شباب آل محمّد فكونوا أشدّ فرحاً بقتالكم معهم ممّا أصبتم اليوم من الغنائم. فأما أنا فأستودعكم اللّه‏. قالوا: ثمّ واللّه‏، ما زال في القوم مع الحسين عليه‏السلام حتّى قُتِلَ رحمة اللّه‏ عليه.

وروى عبداللّه‏ بن سليمان والمنذر بن المشمعل الأسديّان، قالا: لمّا قضينا حجّنا لم تكن لنا همّة إلاّ اللحاق بالحسين عليه‏السلام في الطريق، لننظر ما يكون من أمره، فأقبلنا ۲ / ۷۴

ترقل بنا نياقنا مسرعين حتّى لحقنا بزرود، فلمّا دنونا منه إذا نحن برجل من أهل الكوفة قد عدل عن الطريق حين رأى الحسين عليه‏السلام، فوقف الحسين كأنّه يريده، ثمّ

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8254
صفحه از 726
پرینت  ارسال به