39
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

از مردم كوفه، بيعت كرده‏اند و گفت بيايد.

گويد: عبيد اللّه‏ بن زياد به سران مردم كوفه گفت: «چرا هانى بن عروه، جزو كسانى كه پيش من آمده‏اند، نيامده است؟». گويد: محمّد بن اشعث با كسانى از قومش پيش هانى رفتند. وى بر در خانه خويش بود. بدو گفتند: «امير از تو سخن كرد و در انتظار توست. پيش وى برو» و چندان بگفتند كه با آنها سوار شد و پيش عبيد اللّه‏ رفت كه شريح قاضى، پيش وى بود و چون هانى را بديد گفت: «اجل رسيده، به پاى خويش آمد». گويد: و چون هانى به او سلام داد، گفت: «اى هانى! مسلم كجاست؟». گفت: «چه مى‏دانم؟». عبيد اللّه‏ غلام خويش را كه درهم‏ها را داده بود بگفت تا بيامد و چون هانى او را بديد، در خويش فرو ماند و گفت: «خدا امير را قرين صلاح بدارد! به خدا او را به منزلم دعوت نكرده بودم! بيامد و خويش را به من تحميل كرد». گفت: «او را پيش من آر». گفت: «به خدا اگر زير پايم باشد، پا از روى او بر نمى‏دارم!». گفت: «نزديك منش آريد» و چون هانى را نزديك وى بردند، به ابرويش زد و زخمدارش كرد. هانى به طرف شمشير يكى از نگهبانان دويد كه آن را از نيام در آرد، امّا از اين كار بازش داشتند. عبيد اللّه‏ گفت: «خدا خونت را حلال كرد». آن گاه بگفت تا وى را در گوشه قصر بداشتند.

به روايت ديگر، كسى كه هانى را پيش عبيد اللّه‏ بن زياد برد، عمرو بن حجّاج زبيدى بود.

عيزار بن حريث گويد: عمارة بن عقبة بن ابى معيط، در مجلس ابن زياد نشسته بود و سخن كرد و گفت: «امروز گورخرانى را تعقيب كردم و يكى از آن را پى كردم». عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: «گورخرى كه تو پى كنى، گورى است كه مرگش رسيده؛ امّا مى‏خواهى بگويم اجل رسيده‏تر از آن كيست؟ مردى كه پدرش را كه كافر بوده، پيش پيمبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورده‏اند و دستور داده گردنش را بزنند و او گفته:


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
38

عشر ألفاً من أهل الكوفة، ويأمره بالقدوم.

وقال عبيد اللّه‏ لوجوه أهل الكوفة: ما لي أرى هانئ بن عروة لم يأتني فيمن ۵ / ۳۴۹

أتاني! قال: فخرج إليه محمّد بن الأشعث في ناس من قومه وهو على باب داره، فقالوا: إنّ الأمير قد ذكرك واستبطأك، فانطلق إليه، فلم يزالوا به حتّى ركب معهم وسار حتّى دخل على عبيد اللّه‏ وعنده شريح القاضي، فلمّا نظر إليه قال لشريح: أتتك بحائن رجلاه، فلمّا سلّم عليه قال: يا هانئ، أين مسلم؟

قال: ما أدري، فأمر عبيد اللّه‏ مولاه صاحب الدراهم فخرج إليه، فلمّا رآه قُطِعَ به، فقال: أصلح اللّه‏ الأمير! واللّه‏، ما دعوته إلى منزلي ولكنّه جاء فطرح نفسه عليَّ.

قال: ائتني به.

قال: واللّه‏، لو كان تحت قدمي ما رفعتهما عنه.

قال: ادنوه إليَّ، فأدني فضربه على حاجبه فشجّه.

قال: وأهوى هانئ إلى سيف شرطي ليسلّه، فدُفِعَ عن ذلك، وقال: قد أحلّ اللّه‏ دمك، فأمر به فحبس في جانب القصر.

وقال غير أبي جعفر: الذي جاء بهانى‏ء بن عروة إلى عبيد اللّه‏ بن زياد عمرو بن الحجّاج الزبيدي.

ذكر من قال ذلك:

حدّثنا عمرو بن عليّ، قال: حدّثنا أبو قتيبة، قال: حدّثنا يونس بن أبي إسحاق، عن العيزار بن حريث، قال: حدّثنا عمارة بن عقبة بن أبي معيط، فجلس في مجلس ابن زياد فحدّث، قال: طردت اليوم حمراً فأصبت منها حماراً فعقرته. فقال له عمرو بن الحجّاج الزبيدي: إنّ حماراً تعقره أنت لحمار حائن، فقال: ألا اُخبرك بأحين من هذا كلّه؟! رجل جيء بأبيه كافراً إلى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فأمر به أن يضرب

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7145
صفحه از 726
پرینت  ارسال به