385
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

[برادر يحيى] عمرو بن سعيد فرستاده بود، به نزد آن حضرت آمدند عرض كردند: باز گرد. به كجا مى‏روى؟ حضرت اعتنايى نكرد و براه خود به رفت. در نتيجه، دو دسته با تازيانه به جان هم افتادند و حسين عليه‏السلام و همراهانش به سختى مقاومت كردند و به راه افتادند [. آنان نيز كه چنان ديدند به مكّه باز گشتند]، تا به تنعيم رسيدند. در آن جا قافله‏اى ديد كه از يمن مى‏آمدند. پس شترانى از آنان براى بارهاى خود و همراهانش كرايه كرد و به صاحبان شتر فرمود: «هر كه از شما مى‏خواهد با ما به عراق بيايد ما كرايه او را مى‏دهيم و در زمان همراه بودنش به او نيكى مى‏كنيم، و هر كه مى‏خواهد در راه از ما جدا شود، به هر اندازه كه همراه ما باشد، كرايه آن اندازه راه او را مى‏پردازيم». پس گروهى از آنان با آن حضرت به راه افتادند، و گروهى ديگر، از رفتن خوددارى كردند.

از آن سو عبد اللّه‏ بن جعفر [پسر عموى آن حضرت و شوهر زينب عليهاالسلام]، دو فرزند خود عون و محمّد را به نزد حضرت فرستاد و نامه نيز به وسيله آن دو براى او فرستاد كه در آن چنين نوشته بود: «امّا بعد، من تو را به خدا سوگند دهم كه چون نامه مرا خواندى، از اين سفر بازگردى؛ زيرا من بر تو ترسناكم از اين راهى كه بر آن مى‏روى؛ از اين كه هلاكت تو و پريشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از ميان بروى، روشنايى زمين خاموش خواهد شد؛ زيرا تو چراغ فروزان راه‏يافتگان و آرزو و اميد مؤمنان هستى، و به راهى كه مى‏روى، شتاب مكن تا من به دنبال اين نامه، خدمت شما برسم. و السلام».

عبد اللّه‏ [اين نامه را فرستاد و از آن سو] به نزد عمرو بن سعيد رفت و از او درخواست كرد براى حسين عليه‏السلام امان‏نامه بفرستد و او را آرزومند سازد كه از اين راه باز گردد. پس عمرو بن سعيد، براى آن حضرت، نامه نوشت و در آن نامه، او را اميدوار به نيكى و صله كرد و بر جان خويش آسوده‏خاطر ساخت، و آن نامه را به وسيله برادرش يحيى بن سعيد فرستاد. پس يحيى و عبد اللّه‏ بن جعفر به آن حضرت رسيدند و پس از آن كه پسران خود را فرستاده بود [خود نيز آمده] و نامه عمرو بن سعيد را به او دادند و در بازگشت آن حضرت كوشش بسيار كردند. سيد الشهدا عليه‏السلام فرمود: «همانا من رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را در خواب ديدم و مرا به آنچه به دنبال آن مى‏روم دستور فرمود».

آن دو گفتند: آن خواب چه بوده؟ فرمود: «آن را براى كسى نگفته و نخواهم گفت تا خداى خويش را ديدار كنم». پس همين كه عبد اللّه‏ بن جعفر از بازگشت او نااميد شد، به دو فرزند خويش عون و محمّد دستور داد ملازم آن جناب باشند و به همراهش بروند، و در ركابش شمشير زنند، و خود با يحيى بن سعيد به مكّه بازگشت.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
384

ومعه جماعة أرسلهم عمرو بن سعيد إليه، فقالوا له: انصرف، إلى أين تذهب، فأبى عليهم ومضى وتدافع الفريقان واضطربوا بالسياط، وامتنع الحسين وأصحابه منهم امتناعاً قويّاً.

وسار حتّى أتى التنعيم فلقيَ عيراً قد أقبلت من اليمن، فاستأجر من أهلها جمالاً لرحله وأصحابه، وقال لأصحابها: مَن أحبّ أن ينطلق معنا إلى العراق وفيناه كراءه وأحسنّا صحبته، ومن أحبّ أن يفارقنا في بعض الطريق أعطيناه كراء على قدر ما قطع من الطريق. فمضى معه قوم وامتنع آخرون.

وألحقه عبداللّه‏ بن جعفر رضى‏الله‏عنه بابنيه عون ومحمّد، وكتب على أيديهما إليه كتاباً يقول فيه: أمّا بعد؛ فإنّي أسألك باللّه‏ لمّا انصرفت حين تنظر في كتابي، فإنّي مشفق عليك من الوجه الذي توجّهت له أن يكون فيه هلاكك واستئصال أهل بيتك، إن ۲ / ۶۹

هلكت اليوم طفئ نور الأرض، فإنّك علم المهتدين ورجاء المؤمنين، فلا تعجل بالمسير، فإنّي في أثر كتابي، والسلام.

وصار عبداللّه‏ بن جعفر إلى عمرو بن سعيد، فسأله أن يكتب للحسين أماناً ويمنّيه ليرجع عن وجهه، فكتب إليه عمرو بن سعيد كتاباً يمنّيه فيه الصلة ويؤنه على نفسه، وأنفذه مع أخيه يحيى بن سعيد، فلحقه يحيى وعبداللّه‏ بن جعفر بعد نفوذ ابنيه، ودفعا إليه الكتاب وجهدا به في الرجوع.

فقال: إنّي رأيت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله في المنام، وأمرني بما أنا ماضٍ له، فقالا له: فما تلك الرؤا؟

قال: ما حدّثت أحداً بها، ولا أنا محدّث أحداً حتّى ألقى ربّي عز و جل.

فلمّا أيس منه عبداللّه‏ بن جعفر أمر ابنيه عوناً ومحمّداً بلزومه والمسير معه والجهاد دونه، ورجع مع يحيى بن سعيد إلى مكّة.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7999
صفحه از 726
پرینت  ارسال به