341
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

«امّا بعد، من از مدينه با دو تن راه‏نما به كوفه رهسپار شدم. آن دو از راه كناره گرفته و راه را گم كردند و تشنگى بر ايشان سخت شد و چيزى نگذشت كه جان سپردند، و ما رفتيم تا به آب رسيديم و چون به آب رسيديم، جز رمقى مختصر براى ما نمانده بود، و اين آب در جايى از درّه خبت است و نامش مضيق، و من اين راه را به واسطه اين جريانات به فال بد گرفتم. پس اگر ممكن است، مرا از رفتن بدين راه معذور و معاف بدار و ديگرى را بفرست. و السّلام». حسين عليه‏السلام در پاسخ او نامه نوشت كه: «امّا بعد، من مى‏ترسم كه چيزى تو را وادار بر استعفانامه خود از رفتن بدين راه نكرده مگر ترس. پس بدان راهى كه تو را فرستاده‏ام برو [و انديشناك مباش]. و السلام».

چون مسلم، نامه حضرت را خواند گفت: «امّا اين را بدان كه من بر خود بيمناك نيستم [و ترسى از رفتن ندارم]. و رهسپار كوفه شد و آمد تا به آبى رسيد كه از قبيله طى بود. آن جا فرود آمد. سپس از آن جا نيز گذشته، مردى را ديد كه مشغول تيراندازى براى شكار است. به او نگريست و ديد آهويى را با تير زد و او را به زمين انداخت. مسلم، [آن را به فال نيك گرفت و] با خود گفت: إن شاء اللّه‏ تعالى دشمن خود را مى‏كشيم. سپس آمد تا داخل كوفه شد و به خانه مختار بن ابى عبيده رفت، و آن خانه‏اى است كه امروز به خانه مسلم بن مسيّب معروف است. شيعيان به ديدن او آمده و چون گروهى در آن جا فراهم شدند، مسلم، نامه حسين عليه‏السلام را بر ايشان خواند و ايشان مى‏گريستند، و مردم با او بيعت كردند تا اين كه هجده هزار نفر از ايشان با مسلم بيعت نمودند.

پس مسلم به حسين عليه‏السلام نامه نوشت و او را به بيعت كردن هجده هزار نفر آگاه ساخت و خواست كه آن حضرت به كوفه بيايد، و شيعيان به خانه آن جناب رفت و آمد مى‏كردند تا اين كه جاى او آشكار شد. اين جريان به گوش نعمان بن بشير ـ كه از طرف معاويه فرماندار كوفه بود و يزيد نيز او را بر همان منصب به جاى نهاده بود ـ رسيد. پس [به مسجد آمد و] بر منبر رفت و حمد و ثناى خداى را به جاى آورد و سپس گفت: «امّا بعد، اى بندگان خدا! بترسيد از خدا و به سوى فتنه و دودستگى نشتابيد ؛ زيرا كه در فتنه، مردان كشته شوند و خون‏ها ريخته شود و مال‏ها به زور گرفته شود. همانا من با كسى كه با من نجنگد، جنگ نخواهم كرد، و كسى كه بر من يورش نبرد، بر او در نيايم، و خفته شما را


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
340

أمّا بعد؛ فإنّني أقبلت من المدينة مع دليلين لي فجارا عن الطريق فضلاّ، واشتدّ علينا العطش فلم يلبثا أن ماتا، وأقبلنا حتّى انتهينا إلى الماء، فلم نَنْجُ إلاّ بحشاشة أنفسنا، وذلك الماء بمكان يدعى المضيق من بطن الخبت، وقد تطيّرت من وجهي هذا، فإن رأيت أعفيتني منه وبعثت غيري، والسلام.

فكتب إليه الحسين بن عليّ عليهماالسلام:

أمّا بعد؛ فقد خشيت أن لا يكون حملك على الكتاب إليَّ في الاستعفاء من الوجه الذي وجّهتك له إلاّ الجبن، فامض لوجهك الذي وجّهتك له، والسلام.

فلمّا قرأ مسلم الكتاب قال: أمّا هذا فلست أتخوّفه على نفسي. فأقبل حتّى مرّ بماء لطئ فنزل به، ثمّ ارتحل منه، فإذا رجل يرمي الصيد، فنظر إليه قد رمى ظبياً ۲ / ۴۱

حين أشرف له فصرعه، فقال مسلم: نقتل عدوّنا إن شاء اللّه‏.

ثمّ أقبل حتّى دخل الكوفة، فنزل في دار المختار بن أبي عبيد، وهي التي تدعى اليوم دار سلم بن المسيّب. وأقبلت الشيعة تختلف إليه، فكلّما اجتمع إليه منهم جماعة قرأ عليهم كتاب الحسين بن عليّ عليهماالسلام وهم يبكون، وبايعه الناس حتّى بايعه منهم ثمانية عشر ألفاً. فكتب مسلم رحمه‏الله إلى الحسين عليه‏السلام يخبره ببيعة ثمانية عشر ألفاً، ويأمره بالقدوم.

وجعلت الشيعة تختلف إلى مسلم بن عقيل رضى‏الله‏عنه حتّى علم مكانه، فبلغ النعمان بن بشير ذلك ـ وكان والياً على الكوفة من قبل معاوية فأقرّه يزيد عليها ـ فصعد المنبر فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ قال:

أمّا بعد، فاتّقوا اللّه‏ ـ عباد اللّه‏ ـ ولا تسارعوا إلى الفتنة والفرقة، فإنّ فيها يهلك الرجال، وتسفك الدماء، وتغتصب الأموال، إنّي لا اُقاتل مَن لا يقاتلني، ولا آتي

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7179
صفحه از 726
پرینت  ارسال به