149
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

قين يشكرى داده شد. مردم شام آن جا نمى‏آمدند و ما در آن جا نهان بوديم.

گويد: به مرد فزارى گفتم: از كار خودتان وقتى كه با حسين بن على آمديد، با من سخن كن.

گفت: «با زهير بن قين بجلى بوديم كه از مكّه در آمديم و با حسين به يك راه بوديم؛ امّا خوش نداشتيم كه با وى به يك منزلگاه باشيم. وقتى حسين روان بود، زهير بن قين به جاى مى‏ماند و چون حسين فرود مى‏آمد، زهير پيش مى‏رفت، تا به منزلگاهى رسيديم كه به ناچار مى‏بايد با وى به يك‏جا باشيم و حسين به سويى فرود آمد، ما نيز به سويى فرود آمديم. نشسته بوديم و از غذايى كه داشتيم، مى‏خورديم كه فرستاده حسين بيامد و سلام داد و در آمد و گفت: «اى زهير پسر قين! ابو عبد اللّه‏، حسين بن على، مرا فرستاده كه پيش وى آيى».

گويد: هر كس هر چه به دست داشت بگذاشت. گويى پرنده بر سرمان نشسته بود. دلهم دختر عمرو، زن زهير بن قين گويد: بدو گفتم: «پسر پيمبر خدا سوى تو مى‏فرستند و نمى‏روى؟ سبحان اللّه‏! چه شود اگر بروى و سخن وى را بشنوى و باز آيى؟». گويد: زهير بن قين برفت و چيزى نگذشت كه خوش‏دل بيامد و چهره‏اش گشاده بود.

گويد: پس بگفت تا خيمه و بار و اثاث وى را پيش آوردند و سوى حسين بردند. آن گاه به زنش گفت: «طلاقى هستى! پيش كسانت برو كه نمى‏خواهم به سبب من بدى به تو رسد». آن گاه به ياران خويش گفت: «هر كس از شما كه مى‏خواهد با من بيايد و گر نه ديدار آخرين است. اينك حديثى براى شما بگويم: به بلنجر حمله برديم، خدا ظفرمان داد و غنيمت‏ها گرفتيم. سلمان باهلى به ما گفت: از فتحى كه خدايتان داد و غنيمت‏ها كه گرفتيد، خرسند شُديد؟

گفتيم: آرى. گفت: وقتى جوانان خاندان محمّد را دريافتيد، از جنگيدن همراه آنها خرسندتر باشيد تا از اين غنيمت‏ها كه گرفته‏ايد. امّا من شما را به خدا مى‏سپارم». زهير گفت: «به خدا پس از آن، پيوسته پيشاپيش قوم بود تا كشته شد».


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
148

الحجّاج بن يوسف كنّا في دار الحارث بن أبي ربيعة التي في التّمارين، التي اُقطعت بعد زهير بن القين، من بني عمرو بن يشكر من بجيلة، وكان أهل الشام لا يدخلونها، فكنّا مختبئين فيها، قال: فقلت للفزاري: حدّثني عنكم حين أقبلتم مع الحسين بن عليّ، قال: كنّا مع زهير بن القين البجلي حين أقبلنا من مكّة نساير الحسين، فلم يكن شيء أبغض إلينا من أن نسايره في منزل، فإذا سار الحسين تخلّف زهير بن القين، وإذا نزل الحسين تقدّم زهير، حتّى نزلنا يومئذ في منزل لم نجد بدّاً من أن ننازله فيه، فنزل الحسين في جانب، ونزلنا في جانب، فبينا نحن جلوس نتغدّى من طعام لنا، إذ أقبل رسول الحسين حتّى سلّم، ثمّ دخل فقال: يا زهير بن القين، إنّ أبا عبداللّه‏ الحسين بن عليّ بعثني إليك لتأتيه. قال: فطرح كلّ إنسان ما في يده حتّى كأنّنا على رؤسنا الطير.

قال أبو مخنف: فحدّثتني دلهم بنت عمرو امرأة زهير بن القين، قالت: فقلت له: أيَبعثُ إليكَ ابنُ رسول اللّه‏ ثمّ لا تأتيه؟ سبحان اللّه‏! لو أتيته فسمعت من كلامه، ثمّ انصرفت. قالت: فأتاه زهير بن القين، فما لبث أن جاء مستبشراً قد أسفر وجهه.

قالت: فأمر بفسطاطه وثقله ومتاعه فقدّم، وحُمل إلى الحسين، ثمّ قال لامرأته: أنت طالق، الحقي بأهلك، فإنّي لا اُحبّ أن يصيبك من سببي إلاّ خير.

ثمّ قال لأصحابه: من أحبّ منكم أن يتبعني وإلاّ فإنّه آخر العهد، إنّي ساُحدّثكم حديثاً: غزونا بلنجر، ففتح اللّه‏ علينا، وأصبنا غنائم، فقال لنا سلمان الباهلي: أفرحتم بما فتح اللّه‏ عليكم، وأصبتم من الغنائم؟ فقلنا: نعم، فقال لنا: إذا أدركتم شباب آل محمّد فكونوا أشدّ فرحاً بقتالكم معهم منكم بما أصبتم من الغنائم، فأمّا ۵ / ۳۹۷

أنا فإنّي أستودعكم اللّه‏، قال: ثمّ واللّه‏ ما زال في أوّل القوم حتّى قتل.

قال أبو مخنف: حدّثني أبو جناب الكلبيّ، عن عديّ بن حرملة الأسديّ، عن

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8350
صفحه از 726
پرینت  ارسال به