147
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

حصين بن نمير، او را بگرفت و پيش عبيد اللّه‏ بن زياد فرستاد. عبيد اللّه‏ بن زياد گفت: «بالاى قصر برو و دروغگو پسر دروغگو را لعن كن!». گويد: وى بالا رفت و گفت: «اى مردم! اينك حسين بن على، بهترين خلق خدا، پسر فاطمه، دختر پيمبر خدا مى‏رسد، و من فرستاده او سوى شمايم. در شب از او جدا شدم، وى را پذيره شويد». آن گاه عبيد اللّه‏ و پدرش را لعنت كرد و براى على بن ابى طالب آمرزش خواست.

گويد: عبيد اللّه‏ بن زياد بگفت تا او را از فراز قصر به زير افكنند كه بيفكندند و در هم شكست و بمرد.

گويد: پس از آن، حسين سوى كوفه روان بود تا به يكى از آب‏هاى عرب رسيد. عبد اللّه‏ بن مطيع عدوى را ديد كه آن جا فرود آمده بود و چون حسين را بديد، پيش وى آمد و گفت: «اى پسر پيمبر خدا! پدر و مادرم به فدايت! براى چه آمده‏اى؟».

گويد: پس او را ببرد و منزل داد. حسين بدو گفت: «چنان‏كه شنيده‏اى معاويه مرده و مردم عراق به من نوشته‏اند و مرا سوى خويش خوانده‏اند». عبد اللّه‏ بن مطيع گفت: «اى پسر پيمبر خدا! تو را به خدا مگذار حرمت اسلام بشكند! تو را به خدا حرمت پيمبر خدا را حفظ كن! تو را به خدا حرمت عرب را حفظ كن! به خدا اگر آنچه را بنى اميّه به دست دارند مطالبه كنى، حتماً تو را مى‏كشند و اگر تو را بكشند، از پس تو هرگز از كسى بيم نكنند. به خدا حرمت اسلام مى‏شكند و حرمت قريش و حرمت عرب نيز. مكُن! به كوفه مرو و دچار بنى اميّه مشو!».

گويد: امّا حسين به رفتن اصرار داشت.

گويد: حسين روان شد تا به نزد آب بالاى زرود رسيد.

سدّى به نقل از يكى از مردم بنى فزاره گويد: به روزگار حجّاج بن يوسف در خانه حارث بن ربيعه بوديم كه در محلّ خرمافروشان بود و بعد به تيول زهير بن


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
146

مسهر الصيداويّ إلى الكوفة بكتاب الحسين، حتّى إذا انتهى إلى القادسية أخذه الحصين بن تميم، فبعث به إلى عبيد اللّه‏ بن زياد، فقال له عبيد اللّه‏: اصعد إلى القصر فسبّ الكذّاب ابن الكذّاب، فصعد ثمّ قال:

أيّها الناس، إنّ هذا الحسين بن عليّ خير خلق اللّه‏، ابن فاطمة بنت رسول اللّه‏، وأنا رسوله إليكم، وقد فارقته بالحاجر، فأجيبوه، ثمّ لعن عبيد اللّه‏ بن زياد وأباه، واستغفر لعليّ بن أبي طالب.

قال: فأمر به عبيد اللّه‏ بن زياد أن يُرمى به من فوق القصر، فَرُمي به، فتقطّع فمات.

ثمّ أقبل الحسين سيراً إلى الكوفة، فانتهى إلى ماء من مياه العرب، فإذا عليه عبداللّه‏ بن مطيع العدويّ، وهو نازل هاهنا، فلمّا رأى الحسين قام إليه، فقال: بأبي أنت واُمّي يا بن رسول اللّه‏! ما أقدمك؟ واحتمله فأنزله، فقال له الحسين: كان من موت معاوية ما قد بلغك، فكتب إليّ أهل العراق يدعونني إلى أنفسهم.

فقال له عبداللّه‏ بن مطيع: أذكِّركَ اللّه‏َ يا بن رسول اللّه‏ وحُرمة الإسلام أن تنتهك! أنشدُك اللّه‏ في حُرمة رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! أنشدك اللّه‏ في حرمة العرب! فو اللّه‏، لئن طلبت ما في أيدي بني اُميّة ليقتلنّك، ولئن قتلوك لا يهابون بعدك أحداً ابداً، ۵ / ۳۹۶

واللّه‏، إنّها لَحُرمة الإسلام تُنتهك، وحُرمة قريش وحُرمة العرب، فلا تفعل، ولا تأتِ الكوفة، ولا تَعَرَّض لبني اُميّة.

قال: فأبى إلاّ أن يمضي.

قال: فأقبل الحسين حتّى كان بالماء فوق زرود.

قال أبو مخنف: فحدّثني السدّيّ، عن رجل من بني فزارة، قال: لمّا كان زمن

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 8423
صفحه از 726
پرینت  ارسال به