111
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

گويد: عمارة بن صلخب ازدى را ـ كه مى‏خواسته بود به يارى مسلم بن عقيل رَوَد ـ بياوردند كه عبيد اللّه‏ بدو گفت: «از كدام قبيله‏اى؟». گفت: «از قبيله ازد». گفت: «او را پيش قومش ببريد». ببردند و ميان قومش گردنش را زدند.

گويد: عبد اللّه‏ بن زبير اسدى، در باره كشته شدن مسلم بن عقيل و هانى بن عروه مرادى، شعرى دارد و بقولى شعر از فرزدق است، به اين مضمون:

اگر نمى‏دانى مرگ چيست،

هانى را در بازار بنگر و نيز ابن عقيل را

به جنگاورى كه صورتش را شمشير شكسته (هانى)

و شخص ديگرى كه كشته‏اش از بالاى بلندى پرتاب شده است

فرمان امير در باره آن دو صادر شد

و آن دو، قصه سر زبان مردم كوچه و بازار شدند.

جسدى را مى‏بينى كه مرگ رنگش را دگرگون كرده است

و خون از همه جايش سرازير شده

جوانى كه از دختران جوانِ با حيا، باحياتر است،

و برنده‏تر از لبه‏هاى شمشير برّاق.

آيا ديگر آسوده بر اسب‏هاى رهوار مى‏نشيند،

او كه قبيله مراد پيرامونش را گرفته بودند

از سائل و مسئول؟!

اگر خودتان برادرتان را درنمى‏يابيد،

پس مانند زنان بدكاره باشيد كه به كم راضى‏اند.

ابو جناب، يحيى بن ابى حيّه كلبى گويد: وقتى عبيد اللّه‏، مسلم و هانى را كشت، سر آنها را همراه با هانى بن ابى حيّه وادعى و زبير بن اروح تميمى براى يزيد بن معاويه فرستاد و به دبير خويش عمرو بن نافع دستور داد حادثه مسلم و هانى را براى يزيد بنويسد.

گويد: عمرو، نامه‏اى دراز نوشت و نخستين كسى بود كه نامه‏هاى دراز مى‏نوشت و چون عبيد اللّه‏ بن زياد در نامه نظر كرد، آن را نپسنديد و گفت: «اين


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
110

فقال عبيد اللّه‏: انطلقوا بهذا إلى جبّانة السبيع فاضربوا عنقه بها، قال: فانطُلِق به فضربت عُنُقه.

قال: وأخرج عمارة بن صلخب الأزدي ـ وكان ممّن يريد أن يأتي مسلم بن عقيل بالنصرة لينصره ـ فاُتي به أيضاً عبيد اللّه‏، فقال له: ممّن أنت؟ قال: من الأزد. قال: انطلقوا به إلى قومه، فضُرِبَت عُنقُه فيهم، فقال عبداللّه‏ بن الزبير الأسدي في قتله مسلم بن عقيل وهانئ بن عروة المرادي ـ ويقال: قاله الفرزدق:

إِن كُنتِ لا تَدرينَ ما الموتُ فانظُري

إلى هانئٍ في السوقِ وابنِ عقيلِ

۵ / ۳۸۰

إلى بطَلٍ قد هَشَّمَ السيفُ وجهَهُ

و آخر يهوِي مِن طَمارٍ قَتيلِ

أصابَهما أمرُ الأمير فأصبحا

أحاديثَ من يسري بكُلّ سبيل

تَرى جَسَداً قد غيّر الموتُ لونَهُ

و نَضحَ دمٍ قَد سَال كُلَّ مسيلِ

فتىً هو أحيا من فتاةٍ حَييّة

و أقطعُ من ذي شَفرتَين صقيلِ

أ يركَبُ أسماءُ الهماليج آمِناً

و قد طلبته مَذحِجٌ بذُحولِ!

تُطِيفُ حواليه مُرادٌ وكلُّهُم

على رِقبة من سائلٍ ومَسولِ

فإن أنتمُ لم تثأروا بأَخيكُمُ

فكونوا بغايا اُرضِيَت بقليلِ

قال أبو مخنف: عن أبي جناب يحيى بن أبي حيّة الكلبي، قال: ثمّ إنّ عبيد اللّه‏ بن زياد لمّا قتلَ مسلماً وهانئاً بعث برؤسهما مع هانئ بن أبي حيّة الوادعي والزبير بن الأروح التميمي إلى يزيد بن معاوية، وأمر كاتبه عمرو بن نافع أن يكتب إلى يزيد بن معاوية بما كان من مسلم وهانئ، فكتب إليه كتاباً أطال فيه ـ وكان أوّل من أطال في الكتب ـ فلمّا نظر فيه عبيد اللّه‏ بن زياد كرهه، وقال: ما هذا التطويل وهذه الفضول؟ اكتب:

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7545
صفحه از 726
پرینت  ارسال به