109
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم

گويد: وقتى مسلم كشته شد، در باره هانى بن عروه نيز دستور داد، گفت: «به بازار ببريدش و گردنش را بزنيد». گويد: هانى را به بازار بردند، جايى كه گوسفند مى‏فروختند. دست‏هايش بسته بود و مى‏گفت: «واى مذحج! كه مذحج ندارم، واى مذحج! مذحج كجاست؟» و چون ديد كه كس يارى او نمى‏كند، دست خويش را كشيد و از بند در آورد و گفت: «عصا يا كارد يا سنگ يا استخوانى نيست كه يكى با آن از جان خويش دفاع كند؟». گويد: به طرف وى جستند و او را محكم بستند. آن گاه گفتند: «گردنت را پيش بيار». گفت: «چنين بخشنده و سخاوتمند نيستم و شما را بر ضد خودم كمك نمى‏كنم». گويد: «غلام ترك ابن زياد، به نام رشيد، وى را با شمشير بزد كه شمشير او كارى نساخت». هانى گفت: «بازگشت سوى خداست! خدايا! به سوى رحمت و رضاى تو». آن گاه غلام ترك، ضربت ديگر بزد و او را بكشت.

گويد: عبد الرحمان بن حصين مرادى، رشيد را در خازر بديد كه همراه عبيد اللّه‏ بن زياد بود. كسان گفتند: «اين، قاتل هانى است». ابن حصين گفت: «خدايم بكشد اگر او را نكشم يا در اين كار كشته نشوم». آن گاه با نيزه، بدو حمله بُرد و ضربتى زد و او را بكشت.

گويد: وقتى عبيد اللّه‏ بن زياد، مسلم بن عقيل و هانى بن عروه را كشت، عبد الأعلى كلبى را كه كثير بن شهاب در محلّ بنى فتيان گرفته بود، پيش خواند كه بياوردندش و بدو گفت: «قصه خويش را با من بگوى». گفت: «خدايت قرين صلاح بدارد! بيرون آمده بودم ببينم مردم چه مى‏كنند كه كثير بن شهاب مرا گرفت». گفت: «قسم ياد مى‏كنى كه جز براى آنچه مى‏گويى برون نيامده بودى؟». امّا او از قسم ياد كردن دريغ كرد. عبيد اللّه‏ گفت: او را به ميدان سبيع ببريد و آن جا گردنش را بزنيد.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
108

قال: فأمر بهانئ بن عروة حين قتل مسلم بن عقيل، فقال: اخرجوا إلى السوق ۵ / ۳۷۹

فاضربوا عنقه، قال: فاُخرج بهانئ حتّى انتهى إلى مكان من السوق كان يباع فيه الغنم وهو مكتوف، فجعل يقول: وا مذحجاه! ولا مذحج لي اليوم؟! وا مذحجاه، وأين منّي مذحج؟! فلمّا رأى أنّ أحداً لا ينصره جذب يده فنزعها من الكتاف، ثمّ قال: أما من عصا أو سكّين أو حجر أو عظم يجاحش۱ به رجل عن نفسه؟

قال: ووثبوا إليه فشدّوه وثاقاً، ثمّ قيل له: امدد عنقك، فقال: ما أنا بها مجدٍ سخيّ، وما أنا بمعينكم على نفسي.

قال: فضربه مولى لعبيد اللّه‏ بن زياد ـ تركي يقال له: رشيد ـ بالسيف، فلم يصنع سيفه شيئاً، فقال هانئ: إلى اللّه‏ المعاد! اللّهمّ إلى رحمتك ورضوانك! ثمّ ضربه اُخرى فقتله.

قال: فبصر به عبد الرحمن بن الحصين المرادي بخازر، وهو مع عبيد اللّه‏ بن زياد، فقال الناس: هذا قاتل هانئ بن عروة، فقال ابن الحصين: قتلني اللّه‏ إن لم أقتله أو أقتل دونه! فحمل عليه بالرمح فطعنه فقتله.

ثمّ إنّ عبيد اللّه‏ بن زياد لمّا قتل مسلم بن عقيل وهانئ بن عروة دعا بعبد الأعلى الكلبي الذي كان أخذه كثير بن شهاب في بني فتيان، فاُتي به، فقال له: أخبرني بأمرك.

فقال: أصلحك اللّه‏! خرجتُ لأنظر ما يصنع الناس، فأخذني كثير بن شهاب، فقال له: فعليك و عليك، من الأيمان المغلّظة، إن كان أخرجك إلاّ ما زعمت؟ فأبى أن يحلف.

1.. يجاحش : يدافع العين : ج ۳ ص ۶۸ «جحش» .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد پانزدهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    اول
تعداد بازدید : 7548
صفحه از 726
پرینت  ارسال به