۵۵۰.امام على عليه السلام ـ در توصيف مجلس پيامبر صلى اللّه عليه و آله ـ : خوى نيكش، همه مردم را فرا مىگرفت و برايشان پدرى مهربان بود و همه در حق ، نزد او برابر بودند . مجلس او ، مجلسِ بردبارى و حيا و صداقت و امانت بود . در آن ، صداها بلند نمىشد و آبروى كسى ريخته [و حرمت كسى شكسته ]نمىشد .
۵۵۱.امام كاظم عليه السلام ـ به نقل از پدرانش، در حديثى كه در آن، تفقّد و احوالپرسى پيامبر صلى اللّه عليه و آله از اهل صُفّه (سكّونشينان) را نقل مىكند ـ : سعد بن اَشَج برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! پس از مرگ، با ما چه مىشود ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «حساب و قبر ، و پس از آن، تنگنا و سختى [دوزخ] يا گشايش و آسودگى [بهشت]» .
مرد گفت : اى پيامبر خدا! آيا شما هم از آن مىترسى ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «نه ؛ امّا من از اين كه از عهده [شكر و] جبران نعمتهاى پياپى بر نمىآيم و نه حتّى يك از هفت آن را ،۱ خجالت مىكشم» .
۱۱ / ۲
شدّت حياى پيامبر صلى اللّه عليه و آله
۵۵۲.مشكاة الأنوار ـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از دختر تازه بالغ باكره ، باحياتر بود .
۵۵۳.المعجم الكبير ـ به نقل از جابر بن سمره يا مردى از ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله ـ : پيامبر صلى اللّه عليه و آله گوسفند مىچراند و كارش بالا گرفت و با كسى در شتردارى شريك شد . پس به خواهر خديجه [شتر] كرايه دادند و چون سفر را به پايان بردند ، بخشى از مزدشان نزد آن زن ماند . شريك پيامبر صلى اللّه عليه و آله نزد آنها (خديجه و خواهرش) مىآمد و از آنها مبلغ باقىمانده را طلب مىكرد و به محمّد صلى اللّه عليه و آله مىگفت : تو هم برو . و او مىگفت : «تو برو . من خجالت مىكشم» .
يك بار آن زن به او گفت : پس محمّد كجاست ؟ با تو نمىآيد ؟ شريكش گفت : به او گفتم؛ ولى او مىگويد كه خجالت مىكشد .
خواهر خديجه گفت : هيچ مردى را باحياتر و باعفّتتر از او نديدهام! و چندين ويژگى ديگر را شمرد . و اين در جان خواهرش ، خديجه نشست و براى محمّد صلى اللّه عليه و آله پيام فرستاد : نزد پدرم بيا و مرا از او خواستگارى كن .