۵۴۱.مسند أبى يعلى ـ به نقل از اَنَس ـ : هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وارد مكّه شد ، مردم براى ديدنش راست ايستادند و سرك كشيدند ؛ امّا پيامبر صلى اللّه عليه و آله از سرِ فروتنى ، سرش را روى جهاز شترش نهاد .
۵۴۲.سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابو مسعود ـ : مردى نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد و هنگام گفتگو با ايشان بدنش مىلرزيد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «آرام باش ! من كه پادشاه نيستم ؛ بلكه پسرِ زنى هستم كه گوشت قورمه (خشك و نمكزده) مىخورد» .
۵۴۳.تأويل الآيات الظاهرة ـ به نقل از ابو ذر ـ : سلمان و بلال را ديدم كه به سوى پيامبر صلى اللّه عليه و آله مىآيند . ناگاه، سلمان روى پاى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله افتاد و شروع به بوسيدن آن كرد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را از اين كار باز داشت و سپس به او فرمود : «اى سلمان ! رفتارى را كه عجمها با شهرياران خود مىكنند، با من نكن . من بندهاى از بندگان خدا هستم و مانند بنده غذا مىخورم و مانند بنده نشست و برخاست مىنمايم» .
۵۴۴.المعجم الأوسط ـ به نقل از ابو مسلم، از ابو هريره ـ : روزى همراه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وارد بازار شدم . پيامبر به سمت پارچهفروشان رفت و شلوارى به چهار درهم خريد . بازاريان، كسى را داشتند كه كالاها را برايشان وزن مىكرد . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «وزن كن و چربش كن» .۱
مردِ وزن كننده گفت : اين سخن را از هيچ كس نشنيده بودم .
به او گفتم : در دورى و ناآشنايى با دينت، همين بس كه پيامبرت را نمىشناسى !
آن مرد، ترازو را انداخت و خود را روى دست پيامبر صلى اللّه عليه و آله انداخت و شروع به بوسيدن آن كرد . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله دستش را از دست او بيرون كشيد و فرمود : «اين را عجمها با پادشاهان خود مىكنند . من، تنها مردى از شما هستم . وزن كن و چربش كن» . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شلوار را گرفت [و رفت] .