۵۰۲.الكافى ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ : روزى بر امام باقر عليه السلام وارد شدم و ايشان تكيه داده بود و غذا مىخورد ، در حالى كه براى ما روايت مىشد كه اين كار ، مكروه است . من شروع به نگاه كردن به ايشان كردم . امام عليه السلام مرا به غذايش دعوت كرد . چون از خوردن فراغت يافت ، فرمود : «اى محمّد ! شايد در اين فكرى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از زمانى كه خداوند ، او را مبعوث كرد تا وقتى از دنيا رفت ، هيچ چشمى او را نديد كه در حال تكيه دادن ، غذا بخورد ؟» .
سپس به خودش جواب داد و فرمود : «آرى ! به خدا سوگند ، از زمانى كه خداوند ، مبعوثش كرد تا زمانى كه از دنيا رفت ، هيچ چشمى نديد كه او در حال تكيه دادن ، غذا بخورد» .
۵۰۳.امام صادق عليه السلام : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در شبانگاه روز پنجشنبه در مسجد قُبا روزه گشود و فرمود : «آيا هيچ آشاميدنىاى هست كه بياشامم ؟». اوس بن خَوَلى انصارى، كاسه بزرگى از شير و عسلِ به هم آميخته، نزد ايشان آورد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله قدح را كه بر دهانش گذاشت ، آن را دور ساخت و پس از آن فرمود : «دو آشاميدنى كه به يكى از آنها مىتوان اكتفا نمود ! من آن را نمىآشامم ، و آن را براى كسى حرام نمىگردانم ؛ امّا براى خدا فروتنى مىكنم ، كه هر كس براى خدا فروتنى كند ، خدا بالايش مىبرد ، و هر كه گردنفرازى نمايد ، خدا پستش مىكند ، و هر كه در معيشت خويش [بين اسراف و تنگگيري] ميانهروى پيش گيرد، خدا او را روزى مىدهد ، و هر كه اسراف كند ، خدا او را محروم مىگرداند ، و هر كه مرگ را فراوان ياد كند ، خدا او را دوست مىدارد» .
۵۰۴.مسند أبى يعلى ـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ : پيامبر صلى اللّه عليه و آله سوار بر استر ، از جوى آبى گذشت . مردم، روزه و پيادگان، فراوان بودند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بنوشيد» و مردم به او مىنگريستند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بنوشيد، كه من، كمترين شما هستم !».۱ مردم به او مىنگريستند كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از استر، پياده شد و آب نوشيد و مردم نيز نوشيدند .