۴۲۴.امام صادق عليه السلام : نمايندگانى از يمن نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمدند كه مردى ميان آنان بود كه از همه آنها درشتتر سخن مىگفت و بيشتر از همه با پيامبر صلى اللّه عليه و آله مجادله مىكرد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله چنان خشمگين شد كه عرق خشم، ميان دو چشمانش را فرا گرفت و رنگ چهرهاش دگرگون شد و سر به زمين انداخت . پس جبرئيل نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت : «خدايت به تو سلام مىرساند و مىفرمايد : اين، مردى سخاوتمند است و اطعام مىكند» . خشم پيامبر صلى اللّه عليه و آله ساكت شد و سرش را بلند كرد .
۴۲۵.سنن ابن ماجة ـ به نقل از براء بن عازب ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با يارانش بر ما وارد شد. ما احرام حج بسته بوديم و هنگامى كه به مكّه وارد شديم ، فرمود : «حجّتان را عمره قرار دهيد» .
مردم گفتند : اى پيامبر خدا ! ما احرام حج بستهايم . چگونه آن را عمره قرار دهيم ؟ !
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «به آنچه فرمانتان مىدهم ، دقّت كنيد و آن را انجام دهيد» .
آنان دوباره سخن خود را باز گفتند و نپذيرفتند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله خشمگين شد و رفت و سپس با همان خشم نزد عايشه آمد . عايشه ، خشم را در چهره پيامبر صلى اللّه عليه و آله ديد . گفت : چه كسى تو را به خشم آورده است ؟ خداوند به خشمش در آورد !
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «چگونه خشمگين نشوم ، با آن كه فرمانى مىدهم و پيروى نمىشوم ؟ !».
۴۲۶.تفسير الطبرى ـ به نقل از ابو اُمامه ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بر گروهى گذشت كه در باره قرآن ، منازعه مىكردند . به شدّت خشمگين شد ، به گونهاى كه گويى بر چهرهاش سركه پاشيده شده است . آن گاه فرمود : «بخشهايى از كتاب خدا را با بخشهاى ديگر از آن، رو در رو نكنيد . هيچ گاه ، هيچ قومى گمراه نشدند ، جز آن كه مجادله كردند» . آن گاه ، اين آيه را خواند : «آن [مثال] را جز از راه جدل براى تو نزدند ؛ بلكه آنان مردمى جدلپيشه اند» .