۳۹۷.الطبقات الكبرى ـ به نقل از جرير بن حازم، از كسى كه از زُهرى نقل مىكند ، از فردى يهودى ـ : هيچ يك از اوصاف پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در تورات نمانده بود، جز آن كه در او ديده بودم ، مگر بردبارى را، و من سى دينار با سررسيد معلوم به او پيشاپيش بابت خريد [خرما] دادم و او را وا نهادم تا يك روز به سررسيد مانده ، نزدش آمدم و گفتم : اى محمّد ! حقّم را بده، كه شما فرزندان عبد المطّلب به تأخير اندازندهايد .
عمر گفت : اى يهودى خبيث ! هان! به خدا سوگند، اگر جايگاه و احترام پيامبر صلى اللّه عليه و آله نبود ، آنچه چشمانت در آن است [يعنى كاسه سرت را]، با شمشير مىزدم .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «خدا تو را بيامرزد، اى ابو حفص ! ما از تو به چيزى ديگر غير از اين نيازمندتريم ؛ به اين كه مرا به اداى آنچه بر عهده دارم، فرمان دهى . او نيز به اين كه در گرفتن حقّش به او يارى دهى ، نيازمندتر است» .
پس تندى و جهالت من ، جز بر بردبارى او نيفزود . به من فرمود : «اى يهودى ! سررسيد حقّ تو ، فرداست» و سپس فرمود : «اى ابو حفص! او را به همان باغى كه روز نخست [، خرما را از آن جا] خواسته بود، ببر ، و اگر راضى شد، فلان مقدار خرما به او بده و يك من هم به خاطر سخن تهديدآميزى كه به او گفتى، بر آن بيفزاى و اگر راضى نشد ، از فلان باغ به او بده» .
عمر، مرا به باغ برد و به خرمايش راضى شد[م] و عمر، آنچه را پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گفته بود و نيز اضافهاى را كه فرمان داده بود ، به من داد .
هنگامى كه يهودى خرمايش را گرفت ، گفت : گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست و او (محمّد صلى اللّه عليه و آله) پيامبر خداست . اى عمر ! چيزى مرا به انجام آنچه از من ديدى، وا نداشت، جز اين كه همه صفات پيامبر را كه در تورات گفته شده بود ، در او ديده بودم جز بردبارىاش را ، و امروز بردبارىاش را آزمودم و او را بر همان صفتى كه در تورات است، يافتم . من تو را گواه مىگيرم كه اين خرما و نيمى از دارايىام ميان همه فقيران مسلمان پخش شود .
عمر گفت : يا برخى از فقيران مسلمانان ؟
و يهودى گفت : يا برخى از فقيران .
و خانواده آن يهودى، همگى اسلام آوردند، مگر پيرمردى صدساله كه در كفر، پا بر جا ماند .