349
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد اول

۳۷۱.السيرة النبويّة ، ابن هشام : برخى دانشوران برايم گفته‏اند : سخت‏ترين چيزى كه پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله از قريش ديد، آن است كه روزى بيرون آمد و هيچ يك از مردم ، چه آزاد و چه برده را نديد، جز آن كه او را دروغگو خواندند و آزارش دادند . پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله به خانه‏اش باز گشت و از سختى آنچه با آن رو به رو شده بود ، جامه به خود پيچيد، كه خداوند متعال بر او نازل كرد : «اى جامه به خود پيچيده! برخيز و هشدار بده» .

۳۷۲.السيرة النبويّة ، ابن هشام ـ به نقل از ابن اسحاق ، در بيان رو به رو شدن مشركان قريش با پيامبر صلى اللّه‏ عليه و آله در آغاز دعوت ايشان ـ : گفتند : اى ابو طالب ! برادرزاده‏ات ، به خدايان ما دشنام مى‏دهد و دين ما را نكوهش مى‏كند و ما را كم‏خِرَد مى‏شمارد و پدران ما را گم‏راه مى‏داند . يا او را از اين كارها باز دار ، يا ما را با او تنها بگذار كه تو نيز مانند ما با او مخالفى . پس بگذار ما شرّ او را از سرِ تو نيز كوتاه كنيم .
ابو طالب ، با ملايمت با آنان سخن گفت و با نرمى و خوشى به آنها پاسخ داد . آنان باز گشتند . پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله همچنان كار خود را پى گرفت . او آشكارا از دين خدا دَم مى‏زد و مردم را به آن ، فرا مى‏خوانْد . كار ميان او و قريش بالا گرفت ، تا بِدان جا كه مردم از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم ، كينه‏توز شدند و قريش ، فراوان از پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله صحبت مى‏كردند [و او را عامل اين حوادث مى‏دانستند] و خشم خود را به او ابراز كرده ، يكديگر را عليه پيامبر صلى اللّه‏ عليه و آله تحريك مى‏كردند ، تا آن كه آنان ، براى بار دوم نزد ابو طالب آمدند و به او گفتند : اى ابو طالب ! تو نزد ما از نظر سن ، شرافت و مقام ، محترمى و ما پيش از اين ، از تو خواستيم كه مانع برادرزاده‏ات شوى ؛ امّا تو مانع او نشدى و سوگند به خدا ، ما ديگر دشنام دادن به پدرانمان ، كم‏خرد دانستن خودمان و نكوهش خدايانمان را تحمّل نمى‏كنيم ، مگر آن كه او را باز دارى ، يا آن كه او و تو را به كارزار مى‏كشانيم تا در نهايت ، يك گروه نابود شود ... .
هنگامى كه قريش، اين سخنان را به ابو طالب گفتند ، ابو طالب ، در پىِ پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله فرستاد و به او گفت : اى برادرزاده ! قومت به نزد من آمدند و به من ، چنين و چنان گفتند ... .
پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله به ايشان فرمود : «اى عمو ! به خدا سوگند ، اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا اين كار را رها كنم ، تا بِدان جا كه يا خداوند ، اين دين را پيروز كند و يا من در اين راه كشته شوم ، رهايش نخواهم كرد» .
آن گاه ، اشك‏هاى پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله جارى شد و گريست . سپس از جا برخاست . هنگامى كه خواست برود ، ابو طالب صدايش كرد و گفت : اى برادرزاده ! پيش آى . پيامبر خدا صلى اللّه‏ عليه و آله به طرف او آمد . آن گاه گفت : برادرزاده‏ام ! برو و هر چه دوست دارى ، بگو كه ـ به خدا سوگند ـ ، هرگز تو را براى هيچ چيزى ، تسليم نخواهم كرد .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد اول
348

۳۷۱.السيرة النّبويّة لابن هشام : حَدَّثَني بَعضُ أهلِ العِلمِ : أنَّ أشَدَّ ما لَقِيَ رَسولُ اللّه‏ صلى اللّه عليه و آله مِن قُرَيشٍ ، أنَّهُ خَرَجَ يَوما فَلَم يَلقَهُ أحَدٌ مِنَ النّاسِ إلاّ كَذَّبَهُ وآذاهُ ؛ لا حُرٌّ ولا عَبدٌ ! فَرَجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله إلى مَنزِلِهِ ، فَتَدَثَّرَ مِن شِدَّةِ ما أصابَهُ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى عَلَيهِ : « يَـأَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ »۱. ۲

۳۷۲.السيّرة النّبويّة لابن هشام عن ابن إسحاقـ في ذِكرِ مُواجَهَةِ مُشرِكي قُرَيشٍ لِلنَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله في بِدايَةِ الدَّعوَةِ ـ : قالوا : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ ابنَ أخيكَ قَد سَبَّ آلِهَتَنا ، وعابَ دينَنا ، وسَفَّهَ أحلامَنا ، وضَلَّلَ آباءَنا ؛ فَإمّا أن تَكُفَّهُ عَنّا ، وإمّا أن تُخَلِّيَ بَينَنا وبَينَهُ ؛ فَإِنَّكَ عَلى مِثلِ ما نَحنُ عَلَيهِ مِن خِلافِهِ فَنَكفيكَهُ .
فَقالَ لَهُم أبو طالِبٍ قَولاً رَفيقا ، ورَدَّهُم رَدّا جَميلاً ، فَانصَرَفوا عَنهُ .
ومَضى رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله عَلى ما هُوَ عَلَيهِ ؛ يُظهِرُ دينَ اللّهِ ويَدعو إلَيهِ ، ثُمَّ شَرى۳ الأَمرُ بَينَهُ وبَينَهُم حَتّى تَباعَدَ الرِّجالُ وتَضاغَنوا ، وأَكثَرَت قُرَيشٌ ذِكرَ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بَينَها ، فَتَذامَروا فيهِ ، وحَضَّ بَعضُهُم بَعضا عَلَيهِ .
ثُمَّ إنَّهُم مَشَوا إلى أبي طالِبٍ مَرَّةً اُخرى ، فَقالوا لَهُ : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ لَكَ سِنّا وشَرَفا ومَنزِلَةً فينا ، وإنّا قَدِ استَنهَيناكَ مِن ابنِ أخيكَ فَلَم تَنهَهُ عَنّا ، وإنّا ـ وَاللّهِ ـ لا نَصبِرُ عَلى هذا ؛ مِن شَتمِ آبائِنا ، وتَسفيهِ أحلامِنا ، وعَيبِ آلِهَتِنا ، حَتّى تَكُفَّهُ عَنّا ، أو نُنازِلَهُ وإيّاكَ في ذلِكَ حَتّى يَهلِكَ أحَدُ الفَريقَينِ . . . .
إنَّ قُريشا حينَ قالوا لِأَبي طالِبٍ هذِهِ المَقالَةَ ، بَعَثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَقالَ لَهُ : يَابنَ أخي ، إنَّ قَومَكَ قَد جاؤوني ، فَقالوا لي كَذا وكَذا . . . .
فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : يا عَمِّ ، وَاللّهِ لَو وَضَعُوا الشَّمسَ في يَميني ، وَالقَمَرَ في يَساري ، عَلى أن أترُكَ هذَا الأَمرَ حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ أو أهلِكَ فيهِ ، ما تَرَكتُهُ . قالَ : ثُمَّ استَعبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَبَكى ، ثُمَّ قامَ .
فَلَمّا وَلّى ، ناداهُ أبو طالِبٍ فَقالَ : أقبِل يَابنَ أخي ، قالَ : فَأَقبَلَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَقالَ : اِذهَب يَابنَ أخي فَقُل ما أحبَبتَ ، فَوَاللّهِ ، لا اُسلِمُكَ۴ لِشَيءٍ أبَدا .۵

1.المدّثّر : ۱ و ۲ .

2.السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۱ ص ۳۱۰ .

3.شَرى : أي عَظُمَ وتَفاقَم وَلجّوا فيه (النهاية : ج ۲ ص ۴۶۸ «شرا») .

4.أسلَمتُه : خَذلتُه (المصباح المنير : ص ۲۸۷ «سلم») .

5.السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۱ ص ۲۸۳ ، البداية والنهاية : ج ۳ ص ۴۷ ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج ۱۴ ص ۵۴ وراجع : تفسير القمّي : ج ۱ ص ۳۸۰ و إعلام الورى : ج ۱ ص ۱۰۷ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9959
صفحه از 523
پرینت  ارسال به