۳۶۱.السنن الكبرى ـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بر ما وارد شد و فرمود : «هان ! هيچ كس ، از هيچ يك از يارانم چيزى [ناروا] را به من نرسانَد، كه من دوست دارم با دلى سالم [و خوشبين به شما] بر شما وارد شوم».
سپس مالى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد و آن را قسمت كرد ، و من شنيدم كه دو مرد مىگفتند : اين تقسيمى كه پيامبر كرد ، براى خدا و طلب آخرت نبود .
من سخنان آنها را فهميدم و نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمدم و گفتم : شما فرموديد : كسى چيزى را از يارانم به من نرساند؛ زيرا من دوست دارم با دلى سالم بر شما درآيم؛ ولى من شنيدم كه فلانى و فلانى چنين و چنان مىگويند .
صورت پيامبر صلى اللّه عليه و آله سرخ شد و فرمود : «ما را آسوده بگذار كه موسى بيش از اين آزار ديد و شكيب ورزيد!» .
۳۶۲.پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ـ هنگامى كه فرزند ايشان ابراهيم در گذشت ـ : چشم ، اشك مىريزد و دل ، اندوهگين مىشود ؛ امّا جز آنچه پروردگارِ ما را خشنود مىسازد ، سخنى بر زبان نمىآوريم . ما از فراق تو ـ اى ابراهيم ـ اندوهناكيم .
۳۶۳.امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام ـ در باره سخن خداى متعال : «و خداوند، بهترين مكر كنندگان است» ـ : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از سوى قومش ، بلاهاى سختى ديد تا آن جا كه روزى در حال سجده ، زهدان گوسفندى را رويش انداختند ؛ ولى ايشان سر از سجده برنداشت و دخترش آمد و آن را برداشت و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را تميز كرد . سپس خداوند، آنچه را دوست داشت، به او نماياند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله در بدر، تنها يك سوار به همراه داشت و روز فتح مكّه ، دوازده هزار سپاهى با او بودند، تا آن جا كه ابو سفيان و مشركان، به فرياد و فغان آمدند .