۳۳۰.أنساب الأشراف : هنگامى كه عمر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از بيست گذشت ، ابو طالب به او گفت : اى برادرزاده ! خديجه دختر خويلد ، زنى ثروتمند است و تجارتى گسترده دارد و او نيازمند امانت و پاكى و وفادارى كسى مانند توست . با او در باره تو گفتگو كنيم تا بخشى از كار و تجارتش را به تو بسپارد .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله گفت : اى عمو ! آنچه مىدانى و مىخواهى، بكن .
ابو طالب به سوى خديجه رفت و با وى در باره وكيل كردن پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در بخشى از تجارتش گفتگو كرد. خديجه به آن، مايل و راغب شد و او را به سوى شام روانه كرد و غلام و سرپرستى به نام ميسره همراهش نمود .
هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از كارى كه برايش روانه شده بود ، فارغ شد و به مكّه آمد ، ميسره خديجه را از امانت و پاكى و خجستگى او و آنچه مسيحيان و يهوديان در بارهاش مىگويند ، باخبر كرد ، و نيز از آنچه از بركت وجودى همراهى او در فراوانى سود تجارت و آسانى كارها ، فهميده بود و همچنين گفت : با او غذا مىخوردم تا آن جا كه هر دو سير مىشديم؛ ولى همچنان بيشترِ غذا دست نخورده باقى مىماند .
۳۳۱.التوحيد ـ به نقل از ابو طالب ، در باره پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ـ :
تو امينى ، تو ستودهاىبزرگ و بزرگوار و سَرورى؛
سَرور سَروران پاك؛پاكانى بزرگوار و پاكنهاد .
۳۳۲.المناقب ، ابن شهرآشوب : ابو طالب در باره پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سرود :
تو امينى ؛ امين راستين خداوندراستگو، بى آن كه بازى و بيهودهگويى در ميان باشد .
تو فرستادهاى ؛ فرستاده خدا و ما مىدانيماز نزد خداى عزّتمند ، كتابها بر تو نازل مىشود .