99
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم

۷۰۰.السيرة النبويّة، ابن هشام ـ به نقل از وحشى، هنگامى كه جعفر بن عمرو ضمرى و عبيد اللّه‏ بن عدىّ بن خيار، در باره كشتن حمزه از او پرسيدند ـ:... تا آن كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مكّه را فتح كرد و من به طائف گريختم و در آن جا ماندم و هنگامى كه نمايندگان طائف به سوى پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيرون آمدند تا اسلام بياورند، راه‏هاى گريز بر من تنگ شد و گفتم: به شام يا يمن يا شهرى ديگر بروم. به خدا سوگند، در اين انديشه بودم كه مردى به من گفت: واى بر تو ! به خدا سوگند، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ كس را كه به دينش وارد شود و گواهى او [به توحيد و رسالت] را بدهد، نمى‏كشد.
هنگامى كه آن را برايم گفت، بيرون آمدم تا بر پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مدينه وارد شدم. او متوجّه ورودم نشد تا اين كه بالاى سرش ايستادم و گواهى حق [به توحيد و رسالت] دادم و هنگامى كه مرا ديد، فرمود: «آيا تو وحشى [قاتل حمزه] هستى ؟». گفتم: آرى، اى پيامبر خدا ! فرمود: «بنشين و به من بگو: چگونه حمزه را كشتى» و من همان گونه كه براى شما دو نفر گفتم، براى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هم گفتم. هنگامى كه سخنم را به پايان بردم، فرمود: «واى بر تو ! از جلوى چشمم دور شو و ديگر هرگز تو را نبينم !» من هر جا كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود، خود را دور و پنهان مى‏كردم تا مرا نبيند، تا آن كه خداوند، او را قبض روح نمود.

۷۰۱.المغازى: پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به هر گروهى كه به جنگ مى‏فرستاد، فرمان مى‏داد كه هبّار بن اسود را بسوزانند. سپس فرمود: «تنها خداى آتش، با آتش زدن عذاب مى‏دهد. اگر توانستيد، دست و پايش را ببريد و آن گاه او را بكشيد»؛ امّا در روز فتح مكّه به او دست نيافتند.
جرم هبّار، اين بود كه شبى به گِرد دختر پيامبر، زينب ـ كه باردار بود ـ، چرخيد و به پشت او نيزه زد تا آن كه بچّه‏اش را انداخت. از اين رو، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خونش را هدر دانست.
روزى پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مدينه با يارانش نشسته بود كه هبّار بن اسود پديدار شد. او مردى زبان‏آور بود و گفت: اى محمّد ! دشنام بر كسى كه تو را دشنام دهد ! من با پذيرش اسلام آمده‏ام. گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند يكتاى بى‏همتا نيست و اين كه محمّد، بنده و فرستاده اوست.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اسلامش را پذيرفت. سلمى، كنيز آزاده شده پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، بيرون آمد و گفت: عزيزت را نبينى ! تو كسى هستى كه چنين و چنان كردى.
او گفت: اسلام [آوردنم]، آنها را محو كرد.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از دشنام دادن و تعرّض به او باز داشت.


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
98

۷۰۰.السّيرة النّبويّة لابن هشام عن وحشيـ لَمّا سَأَلَهُ جَعفَرُ بنُ عَمرٍو الضَّمرِيُّ وعُبَيدُاللّهِ ابنُ عَدِيِّ بنِ الخيارِ عَن قَتلِ حَمزَةَ ـ:... حَتّى إذَا افتَتَحَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مَكَّةَ هَرَبتُ إلَى الطّائِفِ، فَمَكَثتُ بِها، فَلَمّا خَرَجَ وَفدُ الطّائِفِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لِيُسلِموا تَعَيَّت عَلَيَّ المَذاهِبُ، فَقُلتُ: ألحَقُ بِالشَّأمِ أوِ اليَمَنِ أو بِبَعضِ البِلادِ، فَوَ اللّهِ، إنّي لَفي ذلِكَ مِن هَمّي، إذ قالَ لي رَجُلٌ: وَيحَكَ ! إنَّهُ ـ وَاللّهِ ـ ما يَقتُلُ أحَدا مِنَ النّاسِ دَخَلَ في دينِهِ، وتَشَهَّدَ شَهادَتَهُ.
فَلَمّا قالَ لي ذلِكَ، خَرَجتُ حَتّى قَدِمتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله المَدينَةَ، فَلَم يَرُعهُ۱ إلاّ بي قائِما عَلى رَأسِهِ أتَشَهَّدُ بِشَهادَةِ الحَقِّ، فَلَمّا رَآني قالَ:
أ وَحشِيٌّ ؟ قُلتُ: نَعمَ يا رَسولَ اللّهِ، قال: اُقعُد فَحَدِّثني كَيفَ قَتَلتَ حَمزَةَ، قالَ: فَحَدَّثتُهُ كَما حَدَّثتُكُما، فَلَمّا فَرَغتُ مِن حَديثي قالَ: وَيحَكَ ! غَيِّب عَنّي وَجهَكَ، فَلا أرَيَنَّكَ. قالَ: فَكُنتُ أتَنَكَّبُ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حَيثُ كانَ لِئَلاّ يَراني، حَتّى قَبَضَهُ اللّهُ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.۲

۷۰۱.المغازي: أمّا هَبّارُ بنُ الأَسوَدِ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كانَ كُلَّما بَعَثَ سَرِيَّةً أمَرَها بِهَبّارٍ إن اُخِذَ أن يُحرَقَ بِالنّارِ. ثُمَّ قالَ: إنَّما يُعَذِّبُ بِالنّارِ رَبُّ النّارِ ؛ اِقطَعوا يَدَيهِ ورِجلَيهِ إن قَدَرتُم عَلَيهِ، ثُمَّ اقتُلوهُ. فَلَم يُقدَر عَلَيهِ يَومَ الفَتحِ.
وكانَ جُرمُهُ أنَّهُ عَسَّ۳ بِابنَةِ النَّبِيِّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله زَينَبَ وضَرَبَ ظَهرَها بِالرُّمحِ ـ وكانَت حُبلى ـ حَتّى أسقَطَت۴، فَأَهدَرَ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دَمَهُ.
فَبَينا رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله جالِسٌ بِالمَدينَةِ في أصحابِهِ إذ طَلَعَ هَبّارُ بنُ الأَسوَدِ، وكانَ لَسِنا، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ ! سُبَّ مَن سَبَّكَ ؛ إنّي قَد جِئتُ مُقِرّا بِالإِسلامِ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأَنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ. فَقَبِلَ مِنهُ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فَخَرَجَت سَلمى مَولاةُ النَّبِيِّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَقالَت: لا أنعَمَ اللّهُ بِكَ عَينا ! أنتَ الَّذي فَعَلتَ وفَعَلتَ. فَقالَ: إنَّ الإِسلامَ مَحا ذلِكَ.
ونَهى رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عَن سَبِّهِ وَالتَّعريضِ لَهُ.۵

1.. فلم يَرُعهُ : أي لَم يَشعُر ، كأنّه فاجَأهُ اُنظر : النهاية : ج ۲ ص ۲۷۸ «روع» .

2.. السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۳ ص ۷۶ ، صحيح البخاري : ج ۴ ص ۱۴۹۵ ح ۳۸۴۴ ، السنن الكبرى : ج ۹ص ۱۶۶ ح ۱۸۱۸۸ ، المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۴۷ ح ۲۹۴۷ كلّها نحوه ، تاريخ دمشق : ج ۶۲ ص ۴۰۹ الرقم ۷۹۶۲ وراجع : سعد السعود : ص ۲۱۱ و مجمع البيان : ج ۳ ص ۱۰۰ .

3.. عسَّ : طاف بالليل لسان العرب : ج ۶ ص ۱۳۹ «عسس» .

4.. في المصدر : «سقطت» ، والتصويب من شرح نهج البلاغة .

5.. المغازي : ج ۲ ص ۸۵۷ ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج۱۸ ص ۱۴ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10463
صفحه از 513
پرینت  ارسال به