79
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم

۶۷۶.تاريخ مدينةـ به نقل از محمّد بن سيرين ـ: عبد اللّه‏ بن اُبَى بيمار شد و بيمارى‏اش بالا گرفت و به فرزندش گفت: من دوست دارم پيامبر خدا را ببينم، و تو ـ اگر مى‏خواهى ـ او را براى عيادتم بياور. فرزندش رفت و گفت: اى پيامبر خدا ! [پدرم] عبد اللّه‏ بن اُبَى، به شدّت بيمار است و گمان نمى‏كنم كه زنده بماند. دوست دارد كه شما را ديدار كند.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به او فرمود: «باشد و چه نيكوست!».
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و تنى از يارانش رفتند تا بر عبد اللّه‏ بن اُبَى وارد شدند. عبد اللّه‏ گفت: مرا بنشانيد. او را نشاندند. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به او فرمود: «اى بنده خدا، بيتابى ؟ !».
گفت: اى پيامبر خدا! تو را فرا نخواندم كه مرا سرزنش كنى ؛ بلكه تو را خواستم كه بر من رحمت آورى.
چشمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را اشك فرا گرفت و سپس فرمود: «چه حاجتى دارى ؟».
گفت: حاجتم اين است كه چون مُردم، نزد من حاضر شوى و مرا با سه لباس از جامه‏هاى خودت كفن كنى و با جنازه‏ام بيايى و بر من نماز بخوانى.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همه اين كارها را كرد، جز آن كه نمى‏دانم آيا نماز خواند يا داخل قبر شد يا نشد. سپس اين آيه نازل شد: «و هيچ گاه بر هيچ كدام از آنها (منافقان) نماز نخوان و بر قبرش نايست».

۶۷۷.مجمع البيانـ در بيان شأن نزول سخن خداى متعال: «اى پيامبر! از خدا پروا كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن، كه خداوند، دانا و حكيم است» ـ: در باره ابو سفيان بن حرب نازل شد و نيز عكرمة بن ابى جهل و ابو اَعوَر سلمى كه پس از جنگ اُحُد و با دريافت امان از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد مدينه شدند و نزد عبد اللّه‏ بن اُبَى آمدند تا با پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گفتگو كنند. [سپس] آنها برخاستند و به همراه عبد اللّه‏ بن اُبَى و عبد اللّه‏ بن سعد بن ابى سَرح و طعمة بن اُبَيرق بر پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد شدند و گفتند: اى محمّد ! از ياد خدايانمان، لات و عزّا و منات، دست بكش و بگو كه آنها مى‏توانند پرستشگران خود را شفاعت كنند. ما نيز تو و خدايت را وا مى‏نهيم.
اين بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گران آمد. عمر بن خطّاب گفت: اى پيامبر خدا ! به ما اجازه بده آنها را بكشيم.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «من به آنها امان داده‏ام» و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمان داد و از مدينه اخراج شدند، و اين آيه نازل شد: «و از كافران اطاعت مكن» كه از مكّيان، ابو سفيان، ابو اعور و عكرمه بودند و از «منافقان»، عبد اللّه‏ بن اُبَى، ابن سعد و طعمه بودند.


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
78

۶۷۶.تاريخ المدينة عن محمّد بن سيرين: مَرِضَ عَبدُ اللّهِ بنُ اُبَيٍّ فَاشتَدَّ مَرَضُهُ، فَقالَ لاِبنِهِ: إنّي قَدِ اشتَهَيتُ أن ألقى رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وأَنتَ إن شِئتَ جِئتَ بِهِ. فَانطَلَقَ ابنُهُ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ اُبَيٍّ وَجِعٌ شَديدُ الوَجَعِ، ولا اُظنُّهُ إلاّ لِما بِهِ۱، وقَدِ اشتَهى أن يَلقاكَ. فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: نَعَم وكَرامَةً.
فَانطَلَقَ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَانطَلَقَ مَعَهُ نَفَرٌ مِن أصحابِهِ حَتّى دَخَلوا عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ اُبيٍّ، فَقالَ: أجلِسوني، فَأَجلَسوهُ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يا عَبدَ اللّهِ، جَزَعا ؟ ! فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي لَم أدعُكَ لِتُؤَنِّبَني، ولكِنّي دَعَوتُكَ لِتَرحَمَني. فَاغرَورَقَت عَينُ النَّبِيِّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.
ثُمَّ قالَ: حاجَتُكَ ؟ قالَ: حاجَتي إذا أنَا مِتُّ أن تَشهَدَ عَلَيَّ وتُكَفِّنَني بِثَلاثَةِ أثوابٍ مِن ثِيابِكَ، وتَمشي مَعَ جَنازَتي وتُصَلّي عَلَيَّ.
قالَ: فَعَلَ ذلِكَ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كُلَّهُ، غَيرَ أنّي لا أدري أصَلّى أم دَخَلَ القَبرَ أم لَم يَدخُلهُ. ثُمَّ إنَّ هذِهِ الآيَةَ نَزَلَت «وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ»۲.۳

۶۷۷.مجمع البيانـ في ذِكرِ شَأنِ نُزولِ قَولِهِ تَعالى: «يَأَيُّهَا النَّبِىُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لاَ تُطِعِ الْكَفِرِينَ وَ الْمُنَفِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا»۴ ـ: نَزَلَت في أبي سُفيانَ بنِ حَربٍ، وعِكِرمَةِ بنِ أبي جَهلٍ، وأَبِي الأَعوَرِ السُّلَمِيِّ. قَدِمُوا المَدينَةَ، ونَزَلوا عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ اُبَيٍّ بَعدَ غَزوَةِ اُحُدٍ، بِأَمانٍ مِن رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لِيُكَلِّموهُ، فَقاموا وقامَ مَعَهُم عَبدُ اللّهِ بنُ اُبَيٍّ، وعَبدُ اللّهِ بنُ سَعدِ بنِ أبي سَرحٍ، وطُعمَةُ بنُ اُبَيرِقٍ، فَدَخَلوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَقالوا: يا مُحَمَّدُ ! اُرفُض ذِكرَ آلِهَتِنا اللاّتِ وَالعُزّى ومَناتٍ، وقُل: إنَّ لَها شَفاعَةً لِمَن عَبَدَها، ونَدَعُكَ ورَبُّكَ !
فَشَقَّ ذلِكَ عَلَى النَّبِيِّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ: إيذَن لَنا يا رَسولَ اللّهِ في قَتلِهِم ؟
فَقالَ: إنّي أعطَيتُهُمُ الأَمانَ. وأَمَرَ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَاُخرِجوا مِنَ المَدينَةِ. ونَزَلَتِ الآيَةُ: «وَ لاَ تُطِعِ الْكَفِرِينَ» مِن أهلِ مَكَّةَ: أبا سُفيانَ، وأَبَا الأَعورِ، وعِكرِمَةَ، «وَ الْمُنَفِقِينَ» ابنَ اُبَيٍّ، وَابنَ سَعدٍ، وطُعمَةَ.۵

1.. أي أشفى على الموت .

2.. التوبة : ۸۴ .

3.. تاريخ المدينة : ج ۱ ص ۳۶۹ ، الدرّ المنثور : ج ۸ ص ۱۷۹ نقلاً عن عبد بن حميد نحوه .

4.. الأحزاب : ۱ .

5.. مجمع البيان : ج ۸ ص ۵۲۵ ، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۵۴ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۴۹ ؛ أسبابالنزول : ص ۳۶۴ ح ۶۸۸ ، تفسير القرطبي : ج ۱۴ ص ۱۱۴ ، تفسير الثعلبي : ج ۸ ص ۵ ح ۳ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 6825
صفحه از 513
پرینت  ارسال به