61
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم

۶۶۳.سنن أبى داوودـ به نقل از ابن عبّاس ـ: در سال فتح مكّه، عبّاس بن عبد المطّلب با ابو سفيان بن حرب نزد پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و در محلّى به نام «مرّ الظهران» اسلام آورد. عبّاس به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گفت: اى پيامبر خدا ! ابو سفيان، مردى است كه افتخار و اعتبار [اجتماعى و سياسى] را دوست مى‏دارد. كاش برايش امتيازى قرار دهى !
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «باشد ! هر كس داخل خانه ابو سفيان شود، در امان است، و هر كس هم درِ خانه‏اش را ببندد [و بيرون نيايد]، در امان است».

۶۶۴.الطبقات الكبرى: ابو سفيان، شاعر بود و ياران پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را هجو مى‏كرد. او [مردم را]از اسلام دور مى‏كرد و بر هر كس كه مسلمان مى‏شد، سخت مى‏گرفت، و برادر شيرى پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هم بود ؛ زيرا حليمه[ى سعديّه، دايه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله] او را چند روزى شير داده بود، و ابو سفيان [در كودكى و نوجوانى]، مونس و همسال پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود.
هنگامى كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مبعوث شد، ابو سفيان با او دشمن شد و او و يارانش را در شعرهايش هجو كرد و بيست سال با پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دشمن ماند و از هيچ راهى كه قريش براى جنگ با پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيش گرفت، جا نماند و تنها هنگامى كه اسلام استوار و نيرومند شد و گفته شد كه پيامبر در سال هشتم هجرى براى فتح مكّه حركت كرده است، خداوند به دل ابو سفيان بن حارث انداخت كه مسلمان شود.
ابو سفيان خود مى‏گويد: نزد همسر و فرزندانم رفتم و گفتم: براى بيرون رفتن، آماده شويد كه آمدن محمّد نزديك است. آنها گفتند: فدايت شويم! مى‏بينى عرب و عجم، پيرو محمّد شده‏اند؛ ولى تو هنوز با او دشمنى، در حالى كه تو سزامندترينِ مردم به يارى او هستى.
[چون اين سخن را شنيدم،] به غلامم مذكور گفتم: زود چند شتر و اسبم را برايم بياور. آن گاه از مكّه به قصد ديدار پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خارج شديم و رفتيم تا در ابواء۱ فرود آمديم و پيش از ما، طلايه سپاه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در آن جا فرود آمده بود و آهنگ مكّه را داشت. من ترسيدم كه جلو بروم ؛ زيرا پيامبر خدا خونم را هدر دانسته بود. خود را به صورتى ناشناس در آوردم و دست پسرم جعفر را گرفتم و بيرون آمدم. حدود يك ميل با پاى پياده رفتيم تا در صبح همان روزى كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به ابواء رسيد، رو در روى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرار گرفتيم ؛ امّا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رو از من به سوى ديگر چرخاند و من به همان سو رفتم. دوباره از من روى گرداند و چند بار اين كار تكرار شد. ترس، سراسر وجودم را فرا گرفت و گفتم: پيش از آن كه به او برسم، كشته مى‏شوم ؛ ولى مهربانى و نيكى و خويشاوندى‏ام با او را به ياد آوردم و اينها مرا نگاه داشت، و من گمان مى‏كردم كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از اسلام آوردنم خوش‏حال مى‏شود. پس اسلام آوردم و با همين حال با او بيرون آمدم و در فتح مكّه و نيز جنگ حنين، حضور يافتم.

1.. ابواء ، همان محلّى است كه مادر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در آن جا دفن شده است.


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
60

۶۶۳.سنن أبي داود عن ابن عبّاس: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ـ عامَ الفَتحِ ـ جاءَهُ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ بِأَبي سُفيانَ بنِ حَربٍ، فَأَسلَمَ بِمَرِّ الظَّهرانِ، فَقالَ لَهُ العَبّاسُ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ أبا سُفيانَ رَجُلٌ يُحِبُّ هذَا الفَخرَ، فَلَو جَعَلتَ لَهُ شَيئا.
قالَ: نَعَم، مَن دَخَلَ دارَ أبي سُفيانَ فَهُوَ آمِنٌ، ومَن أغلَقَ عَلَيهِ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ.۱

۶۶۴.الطبقات الكبرى: كانَ أبو سُفيانَ شاعِرا، فَكانَ يَهجو أصحابَ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وكانَ مُباعِدا لِلإِسلامِ، شَديدا عَلى مَن دَخَلَ فيهِ، وكانَ أخا رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مِنَ الرَّضاعَةِ، أرضَعَتهُ حَليمَةُ أيّاما، وكانَ يَألَفُ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وكانَ لَهُ تِربا۲.
فَلَمّا بُعِثَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، عاداهُ وهَجاهُ وهَجا أصحابَهُ، فَمَكَثَ عِشرينَ سَنَةً عَدُوّا لِرَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، ولا تَخَلَّفَ عَن مَوضِعٍ تَسيرُ فيهِ قُرَيشٌ لِقِتالِ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فَلَمّا ضَرَبَ الإِسلامُ بُحرانَهُ۳، وذُكِرَ تَحَرُّكُ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله إلى مَكَّةَ عامَ الفَتحِ، ألقَى اللّهُ في قَلبِ أبي سُفيانَ بنِ الحارِثِ الإِسلامَ.
قالَ أبو سُفيانَ: فَجِئتُ إلى زَوجَتي ووُلدي فَقُلتُ: تَهَيَّؤوا لِلخرُوجِ فَقَد أظَلَّ قُدومُ مُحَمَّدٍ، فَقالوا: فِدانا لَكَ أن تُبصِرَ أنَّ العَرَبَ وَالعَجَمَ قَد تَبِعَت مُحَمَّدا، وأَنتَ موضِعٌ في عَداوَتِهِ وكُنتَ أولَى النّاسِ بِنُصرَتِهِ !
قالَ: فَقُلتُ لِغُلامي مَذكورٍ: عَجِّل عَلَيَّ بِأَبعِرَةٍ وفَرَسي، ثُمَّ خَرَجنا مِن مَكَّةَ نُريدُ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فَسِرنا حَتّى نَزَلَنا الأَبواءَ، وقَد نَزَلَت مُقَدِّمَةُ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله الأَبواءَ تُريدُ مَكَّةَ، فَخِفتُ أن اُقبِلَ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قَد نَذَرَ دَمي.
فَتَنَكَّرتُ وخَرَجتُ وأَخَذتُ بِيَدِ ابني جَعفَرٍ، فَمَشَينا عَلى أقدامِنا نَحوا مِن ميلٍ في الغَداةِ الَّتي صَبَّحَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فيهَا الأَبواءَ فَتَصَدَّينا لَهُ تِلقاءَ وَجهِهِ، فَأَعرَضَ عَنّي إلَى النّاحِيَةِ الاُخرى، فَتَحَوَّلتُ إلى ناحِيَةِ وَجهِهِ الاُخرى، فَأَعَرضَ عَنّي مِرارا فَأَخَذَني ما قَرُبَ وما بَعُدَ، وقُلتُ: أنا مَقتولٌ قَبلَ أن أصِلَ إلَيهِ، وأَتَذَكَّرُ بِرَّهُ ورَحِمَهُ وقَرابَتي بِهِ فَتُمسِكُ ذلِكَ مِنّي، وكُنتُ أظُنُّ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يَفرَحُ بِإِسلامي، فَأَسلَمتُ وخَرَجتُ مَعَهُ عَلى هذَا مِنَ الحالِ، حَتّى شَهِدتُ فَتحَ مَكَّةَ وحُنَينٍ....۴

1.. سنن أبي داود : ج ۳ ص ۱۶۲ ح ۳۰۲۱ ، السنن الكبرى : ج ۹ ص ۲۰۰ ح ۱۸۲۷۷ ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج ۸ص ۵۳۸ ح ۲۵ ؛ الطرائف : ص ۳۸۹ ، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۲۰۷ كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۱ ص ۱۲۹ ح ۲۲ .

2.. التّرب : اللّدة والسنّ . يقال : هذه ترب هذه ، أي لدتها . وقيل : ترب الرجل : الذي ولد معه لسان العرب : ج ۱ص ۲۳۱ «ترب» .

3.. هكذا في المصدر ، والظاهر «بِجِرانِهِ» ، وَالجِرانُ : مقدّم عنق البعير ، واستعاره هنا للتمكّن والثبات اُنظر : النهاية : ج ۱ ص ۲۶۳ «جرن» .

4.. الطبقات الكبرى : ج ۴ ص ۴۹ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۲۸۴ ح ۵۱۰۸ عن محمّد بن عمر ، صفةالصفوة : ج ۱ ص ۵۱۹ الرقم ۵۷ كلاهما نحوه وراجع : ذخائر العقبى : ص ۴۰۲ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10527
صفحه از 513
پرینت  ارسال به