۱۳۱۷.صحيح مسلمـ به نقل از حُذيفه ـ: عادت ما اين بود كه هر گاه با پيامبر صلىاللهعليهوآله بر سر سفرهاى حاضر مىشديم، دست به غذا نمىبرديم تا پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شروع كند و دستش را به طرف غذا ببرد. يك بار با ايشان براى خوردن غذا حاضر شديم كه دختركى آمد، به طورى كه گويا كسى او را هُل مىدهد. او رفت كه دست به غذا ببرد ؛ امّا پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله دستش را گرفت. آن گاه يك باديهنشين آمد، به طورى كه گويا او را هم كسى به جلو هُل مىداد. پيامبر صلىاللهعليهوآله دست او را نيز گرفت.
آن گاه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «شيطان، غذايى را كه بر آن، نام خدا برده نشود، براى خود، حلال مىشمارد [و از آن مىخورد]. او اين دخترك را آورد تا به وسيله وى اين غذا را بر خود حلال كند. به همين جهت، من دستش را گرفتم. سپس اين باديهنشين را آورد تا به وسيله او حلال كند. به همين خاطر، دست او را نيز گرفتم. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هم اكنون، دست او (شيطان) با دست اين دخترك در دست من است».
۱۳۱۸.الكافىـ به نقل از احمد بن حسين ميثمى، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلىاللهعليهوآله مىرساند ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله هر گاه غذا در برابرش گذاشته مىشد، مىگفت: «پاكى تو، اى خداوند ! چه نيكو ما را مىآزمايى ! پاكى تو. چه بسيار به ما عطا مىكنى ! پاكى تو. چه بسيار، ما را عافيت مىبخشى ! بار خدايا ! روزىات را بر ما و بر همه مؤمنان و مسلمانان نيازمند، از مرد و زن، فراخ گردان».
۱۳۱۹.مسند ابن حنبلـ به نقل از عبد الرحمان بن جبير ـ: مردى كه هشت سال به پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله خدمت كرده بود، براى من گفت كه هر گاه غذاى پيامبر صلىاللهعليهوآله را نزدش مىگذاشتند، مىفرمود: «به نام خدا»، و هر گاه غذايش را تمام مىكرد، مىگفت: «بار خدايا ! تو آب و غذا دادى، و تو بىنياز كردى و بخشيدى، و تو هدايت كردى و زندگى بخشيدى. پس، تو را بر آنچه دادهاى، سپاس».