۱۳۰۱.الطبقات الكبرىـ به نقل از مخرمة بن سليمان والبى، از اعرج ـ: ابو هريره گفت: پيامبر صلىاللهعليهوآله گرسنگى مىكشيد. به ابو هريره گفتم: و آن گرسنگى، چگونه بود ؟ گفت: به خاطر فراوانى آنانى كه بر او وارد و مهمانش مىشدند و گروهى كه همراهىاش مىكردند. پيامبر صلىاللهعليهوآله هيچ گاه غذايى نمىخورد، مگر آن كه يارانش با او بودند و نيازمندان از مسجد به دنبال او بودند و هنگامى كه خداوند، خيبر را گشود، اندك گشايشى در وضعيت مردم پديد آمد. با اين حال، همچنان تنگى و سختى معاش، برقرار بود. سرزمين مدينه، سخت و لميزرع بود و خوراك اهل آن، خرما بود و با همان زندگى مىكردند.
مخرمة بن سليمان گفت: و ديگ [غذاى] سعد بن عباده [رئيس خزرج] بود كه بر پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله مىچرخيد، از همان روز هجرت كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله در مدينه فرود آمد تا روز وفاتش، و غير از سعد بن عباده، بقيّه انصار نيز چنين مىكردند و ياران پيامبر صلىاللهعليهوآله بسيار همدلى و همدردى مىكردند؛ ولى مستحقّان، فراوان و تازهواردان بيشتر بودند و سرزمين [مدينه] هم تنگ و بدون خوراك و مايه زندگى بود و محصولشان از آبى بود كه مردان، آن را بر دوششان يا با شتر مىكشيدند و شتر هم از همان مىخورد و گاه خرمايشان پيش از رسيدن مىريخت و محصول آن سالشان از ميان مىرفت.
۱۳۰۲.الطبقات الكبرىـ به نقل از مسروق ـ: عايشه روزى برايم حديث مىگفت كه گريهاش گرفت. گفتم: چه چيزى تو را به گريه انداخت، اى مادر مؤمنان ! گفت: شكمم از خوراكى كه پر مىشود، جز اين نيست كه گريهام مىگيرد و نمىتوانم نگريم؛ چرا كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله و مشقّت [و گرسنگىِ] او را به ياد مىآورم.
۱۳۰۳.سنن الترمذىـ به نقل از مسروق ـ: بر عايشه وارد شدم. برايم خوراكى طلبيد و گفت: با هر خوراكى كه سير مىشوم، جز اين نيست كه مىگريم و نمىتوانم گريه نكنم. گفتم: چرا ؟ گفت: حالتى را به ياد مىآورم كه پيامبر صلىاللهعليهوآله بر آن از دنيا مفارقت كرد. به خدا سوگند، از نان و گوشت، در يك روز، دو بار سير نشد.