۱۲۷۷.صحيح البخارىـ به نقل از اَنَس ـ: شنيدم كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: «شبى نشد كه نزد خاندان محمّد صلىاللهعليهوآله يك من گندم و يا ديگر حبوبات باشد» و اين، در حالى بود كه نُه زن نزد او بودند.
۱۲۷۸.مسند ابن حنبلـ به نقل از ابو بصره غفارى ـ: چون [به مدينه] كوچيدم، نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله رفتم و اين، پيش از آنى بود كه مسلمان شوم. پيامبر صلىاللهعليهوآله ميشى داشت كه شير آن را براى خانوادهاش مىدوشيد. شير آن را براى من دوشيد و من خوردم. صبح كه شد، اسلام آوردم. خانواده پيامبر صلىاللهعليهوآله گفتند: امشب هم مثل ديشب گرسنه مىخوابيم !
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله دوباره ميش را دوشيد و من نوشيدم و سير شدم. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به من فرمود: «سير شدى ؟». گفتم: آرى، سير شدم، اى پيامبر خدا ! پيش از امروز، هيچ گاه نه از غذا و نه از آب، سير نمىشدم ! پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «كافر، در هفت روده مىخورَد و مؤمن، در يك روده».
۱۲۷۹.مسند إسحاق بن راهويهـ به نقل از سليمان بن مغيره، از حميد بن هلال ـ: عايشه گفت: [شبى] خانواده ابو بكر، ران گوسفندى را براى ما فرستادند. پيامبر صلىاللهعليهوآله آن را [با دستش] گرفت و من خرد و قطعه قطعهاش كردم ـ يا گفت: من گرفتم و پيامبر صلىاللهعليهوآله خرد كرد ـ. به او گفت[م]: آيا بدون چراغ [خرد كرديد] ؟ عايشه گفت: اگر چراغ داشتيم كه آن گوشت را مىپختيم و خورشت درست مىكرديم. گاه حدود يك ماه بر خاندان محمّد صلىاللهعليهوآله مىگذشت كه نه نانى مىپختند و نه اجاقى روشن مىكردند.
اين ماجرا را براى صفوان بن مِحرز نقل كردم. او گفت: خير؛ بلكه گاه دو ماه [بر خاندانِ محمّد صلىاللهعليهوآله چنين مىگذشت].