39
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم

۶۳۹.صحيح مسلمـ به نقل از جابر بن سمره ـ: همراه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نماز اوّل را خواندم. سپس پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به سوى خانواده‏اش رفت و من همراهى‏اش كردم. دو پسر به پيشوازش آمدند و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گونه‏هاى هر يك را نوازش كرد، و گونه‏هاى مرا نيز نوازش كرد. من خنكى و بوى دست‏هاى او را احساس كردم. گويى كه دستانش را از عطردان عطّار، بيرون آورده بود.

۶۴۰.مسند ابن حنبلـ به نقل از عموى ابو رافع بن عمرو غِفارى ـ: زمانى كه بچّه بودم، به درخت خرمايى كه متعلّق به انصار بود، سنگ مى‏زدم. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد. به ايشان گفته شد: پسربچّه‏اى به نخل ما سنگ مى‏زند !
مرا نزد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بردند. فرمود: «پسر جان ! چرا به نخل، سنگ مى‏زنى ؟».
گفتم: خرما مى‏خورم.
فرمود: «به نخل، سنگ نزن ؛ بلكه از خرماهايى كه پاى آن ريخته، بخور».
سپس دستى به سرم كشيد و فرمود: «خدايا ! شكمش را سير گردان».

۶۴۱.الكافىـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام باقر عليه‏السلام شنيدم كه فرمود: «در روزگار پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مؤمن فقيرى بود كه از اهل صُفّه و بسيار نيازمند بود و همواره در اوقات نماز، با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همراهى مى‏كرد و هيچ وقتى را از دست نمى‏داد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به وى مهر مى‏ورزيد و مراقب نيازمندى و غربتش بود و به او مى‏فرمود: "اى سعد ! اگر مالى به من رسد، تو را بى‏نياز خواهم كرد".اين مدّت بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله طولانى گشت و اندوه وى براى سعد شدّت گرفت و خداى سبحان از اندوه او براى سعد، آگاه بود. پس جبرئيل را با دو درهم بر پيامبر نازل فرمود و به ايشان گفت: اى محمّد ! خداوند، اندوه تو را براى سعد مى‏داند. آيا مى‏خواهى وى را توانگر كنى ؟ فرمود: "آرى". گفت: اين دو درهم را به او ببخش و فرمانش ده كه با آن دو، تجارت كند.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن دو درهم را گرفت و براى نماز ظهر بيرون آمد، حال آن كه سعد بر آستانه خانه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله انتظار ايشان را مى‏كشيد. چون پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله او را ديد، فرمود: "اى سعد ! آيا تجارت بلدى ؟". سعد پاسخ داد: خداى را سوگند كه تا كنون مالى نداشته‏ام كه با آن تجارت كنم. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن دو درهم را به وى بخشيد و فرمود: "با اين دو، تجارت كن و روزىِ خدا را بجوى". سعد، آن دو درهم را ستاند و همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روان گشت تا نماز ظهر و عصر را به جا آورد. سپس پيامبر به وى فرمود: "اى سعد ! برخيز و روزىِ خداى را بجوى، كه من از وضع تو اندوهگين بوده‏ام".
سعد در پى كار روان شد و هر چيز را كه به يك درهم خريد، به دو درهم فروخت، و هر چه را به دو درهم خريد، به چهار درهم فروخت. پس دنيا به سعد روى آورد و كالا و مالش بسيار شد و تجارتش رونق گرفت. پس بر درِ مسجد، جايگاهى گرفت و در آن جا نشست و تجارت خويش را در آن مكان گرد آورد. چون بلال اذان نماز را مى‏داد و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى نماز بيرون مى‏آمد، سعد به كار دنيا مشغول بود و هنوز وضو نساخته و مهيّاى نماز نبود، چنان كه پيش از سرگرم شدن به دنيا مهيّا مى‏شد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به وى مى‏فرمود: "اى سعد ! دنيا تو را از نماز غافل كرده است". او مى‏گفت: چه كنم ؟ آيا مالم را تباه سازم ؟ اين مردى است كه به او چيزى فروخته‏ام و اينك مى‏خواهم مالم را از او بستانم و اين، مردى است كه از او چيزى خريده‏ام و اكنون مى‏خواهم حقّ وى را بپردازم.
پس پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را از كار سعد، اندوهى در گرفت، بسى سخت‏تر از آنچه در فقر او در گرفته بود. آن گاه، جبرئيل بر وى فرود آمد و گفت: اى محمّد ! خداوند، اندوه تو را براى سعد مى‏داند. كدام يك برايت خواستنى‏تر است: حال نخست او يا حال كنونى‏اش ؟ پيامبر فرمود: "اى جبرئيل ! حال نخست او ؛ زيرا دنيايش آخرتش را تباه كرده است". جبرئيل گفت: همانا دوستىِ دنيا و اموال آن، فتنه و مايه بازداشته شدن از آخرت است. به سعد بگو كه آن دو درهم را كه به وى داده بودى، به تو باز دهد. آن گاه، حال وى به شكل نخست، باز خواهد گشت.
پس پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيرون آمد و بر سعد گذشت و به او فرمود: "اى سعد ! آيا نمى‏خواهى دو درهمى را كه به تو داده بودم، باز پس دهى ؟". سعد گفت: آرى ؛ بلكه دويست درهم باز مى‏دهم. فرمود: "از تو جز همان دو درهم نمى‏خواهم، اى سعد !" و سعد، آن دو درهم به ايشان داد.
آن گاه، دنيا به سعد پشت كرد، چندان كه هر چه گرد آورده بود، از دست رفت و او به همان حال نخست باز گشت».


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
38

۶۳۹.صحيح مسلم عن جابر بن سمرة: صَلَّيتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صَلاةَ الاُولى، ثُمَّ خَرَجَ إلى أهلِهِ وخَرَجتُ مَعَهُ، فَاستَقبَلَهُ وِلدانٌ، فَجَعَلَ يَمسَحُ خَدَّيْ أحَدِهِم واحِدا واحِدا. قالَ: وأَمّا أنا فَمَسَحَ خَدّي، قالَ: فَوَجَدتُ لِيَدِهِ بَردا أو ريحا۱ كَأَنَّما أخرَجَها مِن جُؤنَةِ۲ عَطّارٍ.۳

۶۴۰.مسند ابن حنبل عن عمّ أبي رافع بن عمرو الغفاري: كُنتُ وأَنا غُلامٌ أرمي نَخلاً لِلأَنصارِ، فَأَتَى النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَقيلَ: إنَّ هاهُنا غُلاما يَرمي نَخلَنا ! فَاُتِيَ بي إلَى النَّبِيِّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فَقالَ: يا غُلامُ ! لِمَ تَرمِي النَّخلَ ؟ قالَ: قُلتُ: آكُلُ. قالَ: فَلا تَرمِ النَّخلَ وكُل ما يَسقُطُ في أسافِلِها. ثُمَّ مَسَحَ رَأسي وقالَ: اللّهُمَّ أشبِع بَطنَهُ.۴

۶۴۱.الكافي عن أبي بصير: سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه‏السلام يَقولُ: كانَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مُؤمِنٌ فَقيرٌ شَديدُ الحاجَةِ مِن أهلِ الصُّفَّةِ، وكانَ مُلازِما لِرَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عِندَ مَواقيتِ الصَّلاةِ كُلِّها لا يَفقِدُهُ في شَيءٍ مِنها، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يَرِقُّ لَهُ ويَنظُرُ إلى حاجَتِهِ وغُربَتِهِ، فَيَقولُ: يا سَعدُ، لَو قَد جاءَني شَيءٌ لأََغنَيتُكَ.
قالَ: فَأَبطَأَ ذلِكَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فَاشتَدَّ غَمُّ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لِسَعدٍ، فَعَلِمَ اللّهُ سُبحانَهُ ما دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ مِن غَمِّهِ لِسَعدٍ، فَأَهبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلَ عليه‏السلام ومَعَهُ دِرهَمانِ، فَقالَ لَهُ: يا مُحَمَّدُ، إنَّ اللّهَ قَد عَلِمَ ما قَد دَخَلَكَ مِنَ الغَمِّ لِسَعدٍ، أفَتُحِبُّ أن تُغنِيَهُ ؟ فَقالَ: نَعَم، فَقالَ لَهُ: فَهاكَ هذَينِ الدِّرهَمَينِ فَأَعطِهِما إيّاهُ ومُرهُ أن يَتَّجِرَ بِهِما.
قالَ: فَأَخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ثُمَّ خَرَجَ إلى صَلاةِ الظُّهرِ، وسَعدٌ قائِمٌ عَلى بابِ حُجُراتِ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يَنتَظِرُهُ، فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قالَ: يا سَعدُ، أتُحسِنُ التِّجارَةَ ؟ فَقالَ لَهُ سَعدٌ: وَاللّهِ، ما أصبَحتُ أملِكُ مالاً أتَّجِرُ بِهِ ! فَأَعطاهُ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله الدِّرهَمَينِ وقالَ لَهُ: اِتَّجِر بِهِما وتَصَرَّف لِرِزقِ اللّهِ. فَأَخَذَهُما سَعدٌ ومَضى مَعَ النَّبِيِّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حَتّى صَلّى مَعَهُ الظُّهرَ وَالعَصرَ.
فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: قُم فَاطلُبِ الرِّزقَ فَقَد كُنتُ بِحالِكَ مُغتَمّا يا سَعدُ.
قالَ: فَأَقبَلَ سَعدٌ لا يَشتَري بِدِرهَمٍ شَيئا إلاّ باعَهُ بِدِرهَمَينِ، ولا يَشتَري شَيئا بِدِرهَمَينِ إلاّ باعَهُ بِأَربَعَةِ دَراهِمَ. فَأَقبَلَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ فَكَثُرَ مَتاعُهُ ومالُهُ وعَظُمَت تِجارَتُهُ، فَاتَّخَذَ عَلى بابِ المَسجِدِ مَوضِعا وجَلَسَ فيهِ فَجَمَعَ تِجارَتَهُ إلَيهِ.
وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله إذا أقامَ بِلالٌ لِلصَّلاةِ يَخرُجُ وسَعدٌ مَشغولٌ بِالدُّنيا، لَم يَتَطَهَّر ولَم يَتَهَيَّأ كَما كانَ يَفعَلُ قَبلَ أن يَتَشاغَلَ بِالدُّنيا، فَكانَ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يَقولُ: يا سَعدُ، شَغَلَتكَ الدُّنيا عَنِ الصَّلاةِ ! فَكانَ يَقولُ: ما أصنَعُ، اُضَيِّعُ مالي ؟ هذا رَجُلٌ قَد بِعتُهُ فَاُريدُ أن أستَوفِيَ مِنهُ، وهذا رَجُلٌ قَدِ اشتَرَيتُ مِنهُ فَاُريدُ أن اُوفِيَهُ.
قالَ: فَدَخَلَ رَسولَ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مِن أمرِ سَعدٍ غَمٌّ أشَدُّ مِن غَمِّهِ بِفَقرِهِ، فَهَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه‏السلام فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، إنَّ اللّهَ قَد عَلِمَ غَمَّكَ بِسَعدٍ فَأَيُّما أحَبُّ إلَيكَ حالُهُ الاُولى أو حالُهُ هذِهِ ؟ فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يا جَبرَئيلُ: بَل حالُهُ الاُولى، قَد أذهَبَت دُنياهُ بِآخِرَتِهِ ! فَقالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه‏السلام: إنَّ حُبَّ الدُّنيا وَالأَموالِ فِتنَةٌ ومَشغَلَةٌ عَنِ الآخِرَةِ، قُل لِسَعدٍ يَرُدَّ عَلَيكَ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ دَفَعتَهُما إلَيهِ، فَإِنَّ أمرَهُ سَيَصيرُ إلَى الحالَةِ الَّتي كانَ عَلَيها أوَّلاً.
قالَ: فَخَرَجَ النَّبِيُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَمَرَّ بِسَعدٍ، فَقالَ لَهُ يا سَعدُ: أما تُريدُ أن تَرُدَّ عَلَيَّ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ أعطَيتُكَهُما ؟ فَقالَ سَعدٌ: بَلى ومِئَتَينِ، فَقالَ لَهُ: لَستُ اُريدُ مِنكَ يا سَعدُ إلاَّ الدِّرهَمَينِ، فَأَعطاهُ سَعدٌ دِرهَمَينِ.
قالَ: فَأَدبَرَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ حَتّى ذَهَبَ ما كانَ جَمَعَ، وعادَ إلى حالِهِ الَّتي كانَ عَلَيها.۵

1.. هكذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «وريحا» .

2.. الجُؤنَة : سلّة مستديرة مُغَشَّةٌ أدَما ، يُجعل فيها الطيب والثياب لسان العرب : ج ۱۳ ص ۸۴ «جأن» .

3.. صحيح مسلم : ج ۴ ص ۱۸۱۴ ح ۸۰ ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج ۷ ص ۴۳۹ ح ۱۲۷ ، المعجم الكبير : ج ۲ص ۲۲۸ ح ۱۹۴۴ ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج ۱۶ ص ۳۰۰ الرقم ۳۰۲ ، تاريخ بغداد : ج ۹ ص ۲۵۴ الرقم ۴۸۲۹ نحوه .

4.. مسند ابن حنبل : ج ۷ ص ۲۹۶ ح ۲۰۳۶۴ ، سنن أبي داود : ج ۳ ص ۳۹ ح ۲۶۲۲ ، سنن ابن ماجة : ج ۲ص ۷۷۱ ح ۲۲۹۹ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۵۰۲ ح ۵۸۷۴ كلاهما عن رافع بن عمرو الغفاري ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج ۵ ص ۳۸ ح ۲ عن أبي رافع بن عمرو الغفاري وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج ۹ ص ۲۶۶ ح ۲۵۹۶۹ .

5.. الكافي : ج ۵ ص ۳۱۲ ح ۳۸ ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۱۲۲ ح ۹۲ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10505
صفحه از 513
پرینت  ارسال به