۱۰۷۴.إمتاع الأسماعـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر صلىاللهعليهوآله را ديدم كه بر بالشى تكيه داده بود كه در آن، تصوير [گل و حيوان]بود.
۱۰۷۵.مجمع البيانـ به نقل از عمر بن خطّاب ـ: از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله كه در مشربه (بالاخانه) اُمّ ابراهيم بود، اجازه خواستم و وارد شدم. ديدم بر بوريايى از پوست درخت خرما، دراز كشيده و قسمتى از بدنش روى زمين است، و بالشى كه از پوست درخت خرما پُر شده، زير سرش قرار دارد.
سلام كردم و نشستم و گفتم: اى پيامبر خدا ! شما پيامبر و برگزيده خدا و بهترين آفريده او هستى ؛ ولى كسرا و قيصر بر تختهاى زرّين و فرشهاى ديبا و حرير بنشينند ؟ ! پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «آنان، مردمانى هستند كه خوشىهايشان در همين دنيا به آنان داده شده و آنها به زودى از بين مىروند ؛ امّا خوشىهاى ما براى آخرتمان قرار داده شده است».
ج ـ بستر
۱۰۷۶.شعب الإيمانـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله تشكى كهنه و زبر داشت. خواستم تشك ديگرى برايش قرار بدهم تا براى پيامبر خدا نرمتر باشد، كه آمد و فرمود: «اين چيست، اى عايشه ؟».
گفتم: ديدم تشك شما كهنه و زبر است. خواستم تا اين را كه نرمتر است [، برايتان بگذارم].
پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آن را از من دور كن. به خدا سوگند، نمىنشينم تا آن را بردارى».
من هم آن تشكِ بهتر را كه درست كرده بودم، برداشتم.