۱۰۶۲.الطبقات الكبرىـ به نقل از معاذ بن محمّد انصارى ـ: در مجلسى كه عمران بن ابى اَنَس در آن بود، شنيدم كه عطاى خراسانى، ميان قبر و منبر پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله مىگويد: حجرههاى همسران پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را ديدم كه از چوب بىبرگ نخل، و درهاى آنها، پلاس بودند و پارچههايى از موى سياه آويخته بودند. من حاضر بودم كه نامه وليد بن عبد الملك خوانده مىشد و فرمان داده بود كه حجرههاى همسران پيامبر صلىاللهعليهوآله را [خراب و] جزو مسجد پيامبر صلىاللهعليهوآله كنند. در هيچ روزى به اندازه آن روز، انسانهاى گريان نديدم.
عطاء گفت: شنيدم سعيد بن مسيّب در آن روز مىگويد: به خدا سوگند، دوست مىداشتم كه آنها، حجرهها را به حال خود رها مىكردند تا تازهمتولّدان مدينه و كسانى كه از ديگر جاها به آن جا مىآمدند، مىديدند كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله در روزگار حياتش به چه چيزى اكتفا كرد و اين، موجب زهد ورزيدن مردم و بىرغبتى به تكاثر و تفاخر دنيوى مىشد.
هنگامى كه عطاى خراسانى سخنش را به پايان برد، عمران بن ابى اَنَس گفت: چهار اتاق از آنها، با خشت ساخته شده بودند كه حياطخلوتهايى ساخته شده با چوبِ بىبرگ نخل داشتند، و پنج اتاق هم با چوبِ بىبرگ نخل گلاندود شده، ساخته شده بودند و حياطخلوت نداشتند و بر درهايشان پلاس [و پارچههاى مويى]آويخته بود. آن را اندازه گرفتم. سه ذراع در يك ذراع و يك استخوان يا كمتر از يك استخوان بود.
امّا آنچه از فراوانى گريه گفتى، خود را در مجلسى يافتم كه چند تن از پسران ياران پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بودند و از جمله: ابو سلمه فرزند عبد الرحمان، ابو اُمامه فرزند سهل بن حنيف و خارجه فرزند زيد بودند و آنها گريستند تا آن جا كه محاسنشان از اشك، تر شد، و روزى ابو امامه گفت: كاش به آن حجرهها كارى نداشتند و ويرانشان نمىكردند تا مردم از اين همه ساختنها كوتاه بيايند و آنچه را خداوند براى پيامبرش پسنديده بود، ببينند، با آن كه كليد خزائن دنيا به دستش بود !۱