۱۰۵۳.تاريخ الإسلام، ذهبى ـ در باره ورود پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به مدينه ـ: سليط بن قيس و مردانى از بنى عَدى، به پيشواز پيامبر صلىاللهعليهوآله آمدند و دعوت به فرود آمدن بر آنها و ماندن نزد ايشان كردند. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «شتر را وا نهيد، كه آن [از سوى خدا]مأمور است» و آن [شتر] رفت تا به خانههاى قبيله مالك بن نجّار رسيد و شتر در همين جا كه اكنون مسجد است، آرام گرفت و بر زمين نشست و آن، فضايى خالى براى خشك كردن خرما و از آنِ دو پسر يتيم بود و در آن، نخل و زرع و خرابه و قبرهاى مشركان بود. از اين رو، پيامبر صلىاللهعليهوآله از پشت شتر پايين نيامد. شتر برخاست و كمى راه رفت و پيامبر صلىاللهعليهوآله آن را تحريك و تهييج نكرد و شتر رو چرخاند و به همان جاى قبلى باز گشت و دوباره همان جا بر زمين نشست. پس پيامبر صلىاللهعليهوآله از آن پياده شد. ابو ايّوب انصارى، وسايل سفر پيامبر صلىاللهعليهوآله را گرفت و به خانهاش برد و پيامبر صلىاللهعليهوآله در اتاقى از خانههاى ابو ايّوب فرود آمد و در آن جا ساكن بود تا مسجدش و اتاقهاى مسكونىاش را در همان جاى خشك كردن خرماها ساخت.
۱۰۵۴.اُسد الغابة: هنگامى كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله هجرت نمود و به مدينه وارد شد، در اتاق سعد بن خيثمه فرود آمد ـ و گفته شده: در اتاق كلثوم بن هَدم فرود آمد ـ و براى به حضور پذيرفتن مردم، در خانه سعد مىنشست كه خانهاش، خانه مجرّدان (و جوانان بىهمسر) ناميده مىشد. از اين رو محلّ سكناى پيامبر صلىاللهعليهوآله بر مردم، مشتبه شد. سپس به قبيله بنى نجّار نقل مكان كرد و در خانه ابو ايّوب فرود آمد.
۱۰۵۵.السيرة النبويّة، ابن هشام ـ به نقل از ابو ايّوب ـ: هنگامى كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله [در ابتداى ورود به مدينه] در خانه من فرود آمد، به طبقه پايين رفت و من و [همسرم] اُمّ ايّوب در بالا بوديم. به پيامبر صلىاللهعليهوآله گفتم: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد ! من خوش نمىدارم و اين را [بر خود] گران مىبينم كه من بالاى شما و شما [در طبقه] زير من باشيد. شما به بالا بياييد و ما به پايين مىرويم. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى ابو ايّوب ! براى ما و كسى كه بر ما وارد مىشود، راحتتر است كه در پايين خانه باشيم». سپس پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله در طبقه پايين بود و ما بالاى او در خانه بوديم كه سبوى بزرگ آبمان شكست و من و اُمّ ايّوب برخاستيم و با بالاپوشى كه جز همان لحافى نداشتيم، آب را كشيديم، مبادا كه چيزى از آن بر پيامبر صلىاللهعليهوآله چكّه كند و ايشان را بيازارد.