۹۰۰.صحيح مسلمـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: روزى پيامبر صلىاللهعليهوآله قبايى ابريشمى را كه به او هديه شده بود، به تن كرد؛ ولى خيلى زود، آن را بيرون آورد و براى عمر بن خطّاب فرستاد. به ايشان گفته شد: اى پيامبر خدا! خيلى زود، آن را از تن بيرون آورديد ! فرمود: «جبرئيل، مرا از آن نهى كرد». پس عمر گريان آمد و گفت: اى پيامبر خدا! چيزى را ناپسند داشتى و آن را به من عطا نمودى. من چه كنم ؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آن را به تو ندادم تا بپوشى. آن را به تو دادم تا بفروشى» و او آن را به دو هزار درهم فروخت.
۹۰۱.إحياء العلوم: پيامبر صلىاللهعليهوآله عبايى سياهرنگ داشت كه آن را بخشيد. اُمّ سلمه به ايشان گفت: پدر و مادرم فدايت ! آن عباى سياه، چه شد ؟ فرمود: «آن را به ديگرى پوشاندم». اُمّ سلمه گفت: چيزى زيباتر از سپيدى [پوست]تو ميان سياهى آن نديدهام.
۹۰۲.مكارم الأخلاقـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله ردا و عمامهاى پشمين پوشيد و بيرون آمد و براى مردم سخنرانى كرد. من چيزى زيباتر از حالتى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در آن بود، در ميان آفريدههاى خداى متعال نديدهام.
۹۰۳.الطبقات الكبرىـ به نقل از جُندب بن مكيث ـ: هنگامى كه هيئتى نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله وارد مىشد، بهترين جامهاش را مىپوشيد و دستور مىداد كه يارانش نيز چنين كنند. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را در روزى كه هيئت كِنده به خدمت ايشان رسيد، با ردايى يمنى بر تن ديدم.