۷۹۶.الكامل، مبرّد: روايت شده كه مردى سياه كه جامهاى بس سپيد بر تن داشت، نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آمد. ايشان مشغول تقسيم غنيمتهاى خيبر بود و آن، تنها از آنِ كسانى مىشد كه در حُدَيبيّه حاضر بودند. آن مرد به پيامبر صلىاللهعليهوآله گفت: امروز، عدالت نورزيدهاى !
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله خشمگين شد، چندان كه خشم بر چهرهاش پديدار گشت.
عمر بن خطّاب گفت: اى پيامبر خدا ! آيا او را نكشم ؟
فرمود: «به زودى براى او و يارانش خبرى خواهد بود».
در روايتى ديگر، آمده است كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به آن مرد گفت: «واى بر تو ! اگر من عدالت نورزيدهام، چه كسى عدالت ورزيده است ؟!».
۷۹۷.صحيح البخارىـ به نقل از ابو سَلَمة بن عبد الرحمان ـ: ابو سعيد خُدرى گفت: در آن حال كه نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بوديم و او غنائم را تقسيم مىنمود، مردى از بنى تميم، [با كنيه] ذو الخُوَيصِره، به حضور ايشان آمد و گفت: اى پيامبر خدا ! عدالت بورز.
فرمود: «واى بر تو ! اگر من عدالت نمىورزم، چه كسى عدالت مىورزد ؟! اگر من عدالت نورزم، زيان كرده و خسران ديدهام».
عمر گفت: اى پيامبر خدا ! به من اجازه بده تا گردن او را بزنم.فرمود: «او را وا گذار ! همانا وى را يارانى خواهد بود كه هر يك از شما، نماز و روزه خود را پيشِ نماز و روزه آنان كوچك مىشمارد. قرآن را قرائت مىكنند ؛ امّا از ترقُوهشان فراتر نمىرود. از دين بيرون مىروند، همان سان كه تير از هدف در مىگذرد و [تيرانداز] به پيكان تيرش مىنگرد و چيزى (اثرى) از خون در آن نمىيابد. سپس به بند پيكان نگاه مىكند و باز چيزى نمىبيند. سپس به ميانه پَر و پيكان مىنگرد و باز هم چيزى نمىيابد. آن گاه، به پرِ تير مىنگرد و در آن هم چيزى يافت نمىشود، در حالى كه تير از سِرگين و خونِ [حيوانِ شكار شده] گذشته [و از شدّت سرعت، چيزى در آن نمانده] است.
نشان[دار] ايشان، مردى است سياه كه يكى از بازوانش همانند پستان زن يا همچون پاره گوشتى است كه در دهان جويده شده باشد. آنان هنگامى خروج مىكنند كه مردم، دچار تفرقه مىشوند».
ابو سعيد گفت: من گواهى مىدهم كه اين سخن را از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم و [نيز] گواهى مىدهم كه على بن ابى طالب با ايشان جنگيد و من، خود، همراه وى بودم. آن گاه فرمان داد آن مرد را بيابند و چون يافته و آورده شد، در او نگريستم و همان ويژگىاى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرموده بود، در او ديدم.